-
روز عمرخیام
شنبه 29 اردیبهشت 1403 07:44
-
ددر در مه !!
شنبه 29 اردیبهشت 1403 07:35
چند روز پیش یک پیشنهاد داشتم در مورد رفتن به کلیبر و احیانا قلعه بابک ... هواشناسی هم که تا آخر هفته را بارانی گفته بود و تقریبا همه جای کشور در باران و سیل بودند ... سیل در برخی مناطق شاید ناراحت کننده بود ولی در مناطق دیگر امیدبخش بود ؛ مخصوصا سیلاب هایی که روان شده بودند بطرف دریاچه ارومیه !! در زمانهای قدیم مردم...
-
لاله های مهاجر ...
جمعه 28 اردیبهشت 1403 05:45
دیروز عصر باتفاق بانو و نوراخانیم راهی شدیم تا برویم دیداری داشته باشیم با لاله های باغ آقای اقدم ... این باغ و این لاله های داستانی دارند چندین ساله که فعلا فرصت تعریف نیست ... یک عکس در ضمیمه می گذارم و بعدا در فرصتی مناسب انشایش را می نویسم
-
یک روز تمام ...
پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403 08:41
روزهای ما کم و بیش می گذرد ، برخی ساعتها خالی و برخی دقیقه ها پر (!) ، برخی اوقات بی آنکه حسی داشته باشیم و برخی اوقات پردغدغه (!) و بالاخره یک روز را تمام می کنیم و گاهی یک هفته را رد می کنیم بدون آنکه کار خاصبی کرده باشیم و یا ردی از زمان رفته در خاطرمان مانده باشد (!؟) ولی با برنامه و یا بدون برنامه ، گاهی دقایق و...
-
شغل جدید ...
سهشنبه 25 اردیبهشت 1403 12:42
یک سبزی فروش در بازار « کره نی خانه » هست که خیلی وقت است مشتریش هستم و خارج از مقوله خرید ، سلام و علیکی بهم رسانده ایم ، این بازارچه قدیمی که زمانی مختص ساخت کره نی بود ( لوله ای که بالای سماورذغالی می گذارند تا کار دودکش را بکند! ) حالا تخصصی میوه فروش ها و کمی هم عتیقه فروش ها می باشد!! امروز داشتم از مقابلش رد می...
-
دروغ مصلحتی ...
دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 12:56
یادش بخیر خیلی سالها پیش یک استاد اخلاقی در دانشگاه داشتیم که از هر چی مقداری داشت غیر از اخلاق !؟ امام جمعه یکی از شهرهای اطراف بود و به سفارش (!) یک کلاس اخلاق برایش دست و پا کرده بودند که ذخیره سابقه اش بشود !! بعد از انقلاب ، معلم های اخلاق بیشتر به کسانی می گفتند که می آمدند توی کلاسها و حرفهای خنده دار و مضحک...
-
مدیریت روانی
دوشنبه 24 اردیبهشت 1403 10:48
مدیریت روانی یکی از شاخه های اصلی مدیریت تنش می باشد ... مدیریت تنش خودش یک مبحث خیلی جامع است که هیچ کتابی راجع به آن نوشته نشده است و قرار هم نیست نوشته بشود ؛ مثل رموز موفقیت در بازار که هیچ پدری به فرزندش یاد نمی دهد ؛ مگر به وقت مرگ و چون زمان مرگ مشخص نیست برای همین بسیاری از این رموز با متوفا به خاک می رود !!؟...
-
نقل یکخواب ...
یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 00:20
من هر از گاهی خوابهای عجیب می بینم که در کیسه معبران خواب در مورد آنها مطلبی پیدا می شود و نه در کتابهای ایزاک آسیموف (!؟) و برای همین در اینجا برای اینکه فراموش نکنم بایگانی می کنم .... پریشب حوالی صبح در یک خواب عجیب و فرازمینی بودم ... جزئیات زیادی در یادم نمانده است ، در یک ساختمان یا مرکز زیرزمینی بودیم و هر از...
-
اشتراکات ...
شنبه 22 اردیبهشت 1403 23:44
امروز رفته بودم شهر برای چند تا کار نیمه ضروری !؟ اول سری به کارگاه دوستم زدم ، همه مشغول بودند و فقط باربرهای بازار که با چرخ های دستی در کار انتقال بارهای داخل بازار هستند ، وقتی به هم می رسیدند با صدای بلند به هم تسلیت می گفتند و از اینکه همولایتی فلانی (!) در دور دوم انتخابات مجلس رای نیاورده به او شیشکی می بستند...
-
روزی بنام دختر ...
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 13:54
امروز روز اول از دهه کرامت و سالروز ولادت حضرت معصومه (س) و روز دختر نامیده شده است ( خاصیت مناسبتهای منطبق بر ماه قمری این است که نصفش یک روز و نصف اش فردایش می افتد !) ... البته تمام روزهای ما روز دختر است ، مگر می شود خانه ای دختر داشته باشد و بتواند وقتی کنار بگذارد ؛ مخصوصا که شیطون بلا هم تشریف داشته باشد !...
-
دوربین نورا ...
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 11:56
سال پیش یکی از دوستان که از کانادا آمده بود ، یک دوربین عکاسی مخصوص کودک برای نوراخانیم آورده بود که جریانش را همان موقع نوشته بودم ... دوربین را توی کیف وسایل خودم گذاشته بودم تا از تابستان امسال پروسه عکاسی نوراخانیم را راه بیاندازیم ... چند روز پیش ، قبل از نهایی شدن سفر تهران ، نوراخانیم سراغم آمد و سراغ دوربین...
-
سفر تهران ( 1)
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 13:34
یک چند تا تصویر مربوط به سفر آخر هفته ای به تهران بارانی ، با توجه به بارانی بودن هوا تصاویر زیادی نگرفتم ولی هوای تهران خیلی خوب و خنک بود ... باغ ایرانی و حرم شاه عبدالعظیم ، هر دو خیلی شلوغ بودند و اینها خلوت ترین عکس ها هستند ...
-
غار کتله خور ( 1)
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 13:25
چند تا تصویر مربوط به غار کتله خور را بصورت مجزا از تصاویر تهران می گذارم ... نام این سفر چند روزه ما ددر دوربینی نوراخانیم بود که مطالب مربوط به آن را هم درج خواهم کرد ...
-
سفر تهران ...
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 11:25
هفته پیش همینطور یهوئی تصیمیم گرفتیم سری به تهران بزنیم به قصد صله ارحام و خیلی یهوئی هم اجرا کردیم ... در این سفر مادربانو را بهمراه می بردیم تا برود خواهرهایش را ببیند و نوراخانیم هم که می رفت دخترعمویش را ببیند و این وسط ما هم به دیدار برادر می رسیدیم و یک عالمه صله ارحام !!؟ صبح پنجشنبه بود که راه افتادیم و...
-
از عصر کرونا !!
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 19:56
ما یک عبارت داریم که می گوئیم " باش منیم باش فلانینی باشی ! " ( یعنی سر من و سر فلانی ) ... وقتی دو نفر یهو به هم می رسند به همزمانی دو نفر در یک لحظه به کار می برند !؟ حالا شما چه می گوئید را بنویسید تا یاد بگیریم ... قرار بود ، یهوئی ، بعد از ظهر به طرف تهران حرکت کنیم و برای همین من صبح رفتم برنامه تدفین...
-
و باز سر خاک ...
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403 12:44
پریروز خبردار شدم که پسر جوان دوست و همکارم ، در سانحه تصادف با موتورسیکلت ، شدیدا مجروح و در راه بیمارستان فوت شده است ... خبر را یک منبع دیگر به من داده بود و عجیب تر اینکه من قبل از پدر مطلع شده بودم و این را امروز فهمیدم ... دوست و همکار من از اولین ازدواجش یک پسر داشت و بعدها که کارشان به طلاق کشید و البته با کلی...
-
تب طلا ...
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 17:37
یکی دو روز است که بازار طلا ، مثل گزارشات هواشناسی قدیم (!؟) باز تا کمی بسته و در برخی ساعات کلا بسته می باشد !؟ گذر هر روز من از گذار طلافروشان هست ، بازار امیرکبیر ، حدفاصل پیاده گذر تربیت و خیابان دارایی است و قسمتی از تردد عمومی بازار در صبح و عصر از این پیاده گذر می گذرد و برای همین همیشه شلوغ دیده می شود ، با...
-
روز سنگین ...
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 12:34
در تقویم جهانی و تقویم ملی ، دو عنوان سنگین برای امروز دوبله پارک کرده اند ؛ " روز معلم " و " روز کارگر " ... این دو مناسبت برای هر جامعه ای که بخواهد دَم از پیشرفت و تمدن و ... بزند ، از گرامی ترین روزها خواهد بود ! البته در جامعه بی در و پیکر ما ، که اصل گزینش در کارگزینی ها (!) همیشه زیر سوال...
-
اتفاقی ...
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 18:52
امروز صبح بعد از راهی کردن نوراخانیم به مهد ، سوار مترو شدم تا بروم دنبال کارهایم ، اولین صحنه امروز دعوای لفظی یک مرد مسن عصبی با دو فقره خانم بود ... خانم ها که کلا ویترین بودند ، جوری روی چهارتا صندلی ولو شده بودند که شدیدا توی چشم بودند ... مرد مسن وقتی سوار شد ، ابتدا ایستاد تا آنها حرکتی بکنند ولی انگار جلوی...
-
آبشار لاتون
شنبه 8 اردیبهشت 1403 16:58
و تکرار مقدس است و ضروری ... و ما زندگی را در هزاران روز تکرار می کنیم ، شاید چیزی در خلال این روزها یافتیم !؟ یکی از دوستان قدیمی و البته خاص که آن دیگر دادو باشد (!؟) اخیرا یک ماشین از نوع ددری خریده بود ، این روزها به آنجور ماشین ها آفرود می گویند ، آفرود در ترجمه ، ماشینی با قابلیت هایی ست که نیاز به جاده هموار و...
-
اشتباه از ما بود
دوشنبه 3 اردیبهشت 1403 00:11
وقتی ما بچه مدرسه ای بودیم ، مثلا چهل سال پیش (!؟) بعضی از معلم ها ، مثلا زرنگی می کردند و می پرسیدند :« یک کیلو پنبه سنگین تر است یا یک کیلو آهن !؟ » ذهن کودک درگیر اسامی بود تا ... و می گفت :« آهن !! » و خنده مسخره شان بلند می شد .. دیروز دو کیلو گوشت خریدم ، چند کیلو سیب زمینی و پیاز ، چند کیلو میوه و سبزی و ... و...
-
چند پدری !
یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 13:26
باید یک قسمت از نوشته هایم را در دسته اتوبوس نوشت ، جداگانه ذخیره کنم ! ، چون تقریبا زمان زیادی در اتوبوس صرف می کنم که همگی هم جزو اوقات تماما مفید می باشد !! یکبار یکی از من پرسید که چرا تلویزیون ندارید و گفتم : " من به جای تلویزیون ، اتوبوس می بینم !؟ زنده تر است ... " * توی اتوبوس یک خیلی پیرمرد سوار شد...
-
روز سعدی
شنبه 1 اردیبهشت 1403 13:32
اول اردیبهشت را بجهت تکریم مقام سعدی شیرازی ، روز سعدی نام نهاده اند و الحق و والانصاف که چنان شخصیتی را باید همیشه تکریم کرد ... البته برخی از کوتاه فکران که در خدمت نظام های سیاسی هستند ؛ چه در زمان قبل و چه بعد از زمان انقلاب (!) با اندیشه های این مرد بزرگ مشکل داشتند... قبل از انقلاب و در زمان بعد از مشروطه و خاصه...
-
آخرین تصاویر فروردینی ...
شنبه 1 اردیبهشت 1403 09:07
دیروز در پی اعلام اینکه دشت جلفا پر از لاله شده است ، عزممان را جزم کردیم و راهی جلفا شدیم ... بهترین منظره ی پیش چشممان تا شهرستان مرند ، جلوه نیمه برفی کوههای میشو و گوی زنگی بود و کمی بعدتر گلهای زرد کنار جاده و احیانا روی تپه های مجاور و کمی بعدتر ، تقریبا از هادیشهر ( علمدار - گرگر ) به طرف جلفا ، در اطراف جاده و...
-
آخیش ...
شنبه 1 اردیبهشت 1403 00:08
این مورد را برخلاف خیلی موارد دیگر باید جنسیتی (!؟) اشاره کنم و رد بشوم و آن اینکه برای درک سختی رد کردن ماه فروردین ، باید پدر باشی و مرد ؟! یک موردی هست که بین طبقه کارمند و کارگر بعنوان مزد بگیر (!؟) و طبقه بازاری و کارفرما بعنوان بخش خصوصی (!؟) و حتی بخش مدیریت دولتی ، یک جور حس میشود و آن سختی رد کردن ماه فروردین...
-
پارک محله ...
پنجشنبه 30 فروردین 1403 10:20
امروز با نوراخانیم در خانه بودم ، پجشنبه ها عموما کودک کمتری به مهد می آید و تنهایی و یا با یک کودک دیگر بودن زیاد حال نمی دهد ، مخصوصا که حوصله مربیان مهد زود سر می رود ... و حوالی ساعت ۱۰ باتفاق هم رفتیم پارک محله مان ... از شرارت ها و خباثت های شهرداری هر قدر توصیف شود ، نود درصدش باقی می ماند !؟ پارک محله ای ،...
-
واگذاری یا فروش !؟
چهارشنبه 29 فروردین 1403 09:51
و از اخبار مهم روز اینکه بالاخره بعد از چند دهه ، سهام دو تیم دولتی پرسپولیس و استقلال از زیر چتر حمایتی وزارت ورزش و جوانان و پیرمردها بیرون آمد و قاتی بقیه مرغها شد ... البته قرار بود در بورس عَرضه شوند ولی بدلایلی که قابل ذکر نیست ، بر اساس عُرضه بین مشتری ها واگذار شدند که اتفاقا آنها هم دولتی تر از وزارت ورزش و...
-
بهانه لازم نیست ...
دوشنبه 27 فروردین 1403 19:49
امروز حکایتی را در چنان شرایطی(!) برای چنان جمعی(!) با آب و تاب تعریف کردم که تمام امتیازها را درو کرد !؟ رفته بودم بازار و سری زدم به کارگاه دوستم ، چند نفری از همکاران و هم صنفی هایش هم بودند و طبق معمول گرانی وسایل اولیه و بالا رفتن قیمت دلار و چانه زنی برای تعیین قیمت معقول محصول (!؟) البته اگر حرفهایشان را ضبط و...
-
جنگ ناگزیر
دوشنبه 27 فروردین 1403 09:00
جنگ چیزی ست مانند عشق ... جایی که نباید و انتظارش را نداری سراغت می آید !؟ تشکیل ، سرمایه گذاری و پروراندن بزرگترین ارتش دنیا ، برای فرار از جنگ است !؟ و یک نمایش خیابانی برای خودنمایی تا دشمنانت نزدیک تو نیایند؛ جنگ وقتی پیش بیاید ، آن خود دیگرت را باید بیرون بیاوری و آنکه پیروز می شود و یا شکست می خورد آن خود دیگر...
-
یا منتقم !!
یکشنبه 26 فروردین 1403 12:43
طبق اخبار رسیده بلافاصله بعد از انتشار خبر حمله انتقامی ایران به مواضعی در اسرائیل ، برخی از مردم دوراندیش پایتخت (!) به پمپ بنزین ها رفته اند تا برای روز مبادا بنزین ذخیره بکنند ... و احتمالا کرایه ویلا و اتاق در شمال ، دوبرابر شده است !! حوالی ساعت 10 ، به زور نوراخانیم را آماده کردم تا برود مهدکودک ... واقعیت این...