با عجله در حال قدم زدن بودم ، نمی دانم چه چیزی فکرم را اینهمه بهم ریخته بود ؛ قدم زدن تند نشانه نوعی بهم ریختگی در من بود و غالبا با پیدا شدن سر و کله ی معده درد متوجه می شدم که انگار زیاده روی کرده ام و قدم هایم آهسته تر می شد ...
ادامه مطلب ...
دیشب بعد از کلی بحث و طول و تفسیر در مورد دو فقره طلاقی که جدیدا حادث شده است و بعد از خوردن خوراک زبان گوساله (!!) ، به این نتیجه رسیدیم که افزایش طلاق در جامعه می تواند به چیزهای خیلی زیادی ربط پیدا بکند که همگی در اولویت های بعدی قرار دارند و تنها موردی که در اولویت اول قرار دارد مفسده ی اخلاقی " دروغ " می باشد !!!
امروز سر صبحی با کمی بدخلقی زندگی را شروع کرده بودم و دلیل عمده ی آن سرویس کارخانه بود ، بعضی ها دوست دارند بی نظمی شان را با بدبختی شان پوشش بدهند و چرخ زندگی شان را اینطوری بگردانند ...