یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

جنگ ناگزیر


جنگ چیزی ست مانند عشق ... جایی که نباید و انتظارش را نداری سراغت می آید !؟ تشکیل ، سرمایه گذاری و پروراندن  بزرگترین ارتش دنیا ، برای فرار از جنگ است !؟ و یک نمایش خیابانی برای خودنمایی تا دشمنانت نزدیک تو نیایند؛ جنگ وقتی پیش بیاید ، آن خود دیگرت را باید بیرون بیاوری و آنکه پیروز می شود و یا شکست می خورد آن خود دیگر توست !!

  

دیروز توی مترو بودم ، قیافه عمومی من خیلی معمولی است و برای همین دیر بچشم می آیم ولی نگاهها روی من بهتر می ماند ... قیافه های خاص زود به چشم می آیند و بلافاصله نگاهها را از خود دور می کنند ؛ اصلا خاصیت خاص بودن به جذب و دفع سریع است !؟ چون آنکه پشت قیافه خاص مخفی شده است دوست ندارد شناخته شود !! 

ردیف های شش تایی مترو ، برای آدمهای معمولی ساخته شده اند و برای ملت همیشه در صحنه و البته پای سفره ما (!) که برخلاف شکایت از نداری و نداشتن تغذیه درست و ... ، اغلب چاقتر از چیزی هستند که باید می بودند ، این صندلی ها کوچک دیده می شوند و البته مسایل روانی دیگری هم هست که گفته نشود بهتر است چون ملیت به خطر می افتد !؟ و برای همین اغلب همشهریان من معتقد هستند که این واگن ها را چون چینی ها ساخته اند برای همین سایز صندلی ها کوچک هستند !! متاسفانه باید یک اعتراف تاریخی بکنم و آن اینکه حتی طبقه باسواد ما هم اطلاعات کافی در زمینه استانداردها ندارند و هنوز فکر می کنند رشد جهان صنعتی ، بر اساس سلیقه های شخصی صورت می گیرد و نمی دانند در جهان صنعتی استانداردها بر اساس سلیقه ها تغییر نمیکند بلکه سفارشات و درخواست ها بر اساس استانداردها ساخته می شوند !! و وقتی 66 نفر روی این صندلی ها می نشینند ، اندکی تکیه دادن پیش می آید که این اندکی در کشورهای دیگر و حتی کوچک اندام در حد توی شکم هم رفتن می باشد ولی چون ما از تخم طلا بیرون آمده ایم (!) یک فاصله ده سانتی با بغل دستی مان داشته باشیم بهترتر است و این روزها بعد از شعار " زن ، زندگی ، آزادی " خانم ها راحتتر از آقایان به آقایان نزدیک شده و تکیه می دهند و دیگر از آن کیف حایل بین زن و مرد خبری نیست !!

در کنارم ، پنج نفر نشسته بودند و و صندلی ششم را بین خودشان تقسیم کرده بودند ... یکی از آنها که مرد مسنتری بود ، کمی خودش را جمع کرد و به بغل دستی هم تنه فنی زد که کمی جمع بشود و از من خواست بروم و بنشینم !! اصولا علاقه ای به نشستن ندارم ولی به حکم ادب رفتم و دیدم آن دیگر بغل دستی ( تقریبا هم سن من بود ! )  انگار دارد از حق مشروعش دفاع می کند و تکانی نمی خورد ! در حالیکه صورتم را برای تشکر اینطرفی گرفته بودم ، با یک لگد لگنی (!) حدود بیست سانت طرف را پرت کردم بطرف میله و تقریبا بجز پنج نفر طرف ما ، شش نفر طرف مقابل هم صحنه را دیدند و قبل از اینکه چیزی بگوید با لبخند گفتم : " قبل از اینکه سوار مترو بشوی ، چند بار توی اتوبوس سرپا برو تا نشستن را یاد بگیری ! " و از مزیت های قیافه معمولی این است که شما نمی دانید با چه کسی طرف هستید !؟ و قبل از هر کاری باید تجزیه و تحلیل بکنید و همین گذشت زمان ، روی تصمیم بعدی تان تاثیر زیادی می گذارد !؟

کسی که برای من جا داده بود به فردی که روبرو بود و با کنایه در مورد اتفاق دیروز ؛ همان موشک باران اسرائیل ! حرف می زد ، گفت : " اینها بازی سیاسی است ! " و همان مرد گفت : " من سال 59 در خدمت ارتش و در خوزستان بودم و صدای توپ و تانک عراق که آمد ، فرمانده مان گفت اینها دیده اند ایران انقلاب شده است ، می خواهند خودی نشان بدهند و الا این کاره نیستند و گوششان را می بریم و ... ولی همان فرمانده قبل از همه در رفت و آن بازی و خودی نشان دادن ، هشت سال طول کشید ! " یک نفر از آن طرف گفت :" دیروز همه جا نوشته بودند که همه ی موشک ها را یا توی هوا زده اند و یا قبل از رسیدن به اسرائیل توی بیابان افتاده اند !! "  یکی دو نفر هم تائید کردند ... یکی دو نفر هم رفتند روی فاز دلار و گرانی و ... پیرمرد سرش را طرف من گرفت و انگار من هم باید حرفی می زدم تا بدانند که لال نیستم ... گفتم : " خبر درست ، بسته به اهمیت موضوع ، یک ماه یا دو ماه دیگر بیرون می آید و شاید هم ده سال بعد یکی در خاطراتش بنویسد ، شاید هم اصلا ننویسند ... سیاست مدارها بهتر از دیگران هوای هم را نگه میدارند و یقه شان را دست مردم بیسواد نمی دهند ! "

یادش بخیر یک بار رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید ... توی اتوبوس یکی بود که خیلی شلوغی می کرد و تقریبا باندازه سی نفر دیگر ، صدایش شنیده می شد ... یکبار از او خواستند تا از خاطرات جبهه اش بگوید و  گفت : " ما بالای یک تپه ، در جنوب آذربایجانغربی ، پدافند هوایی بودیم و کلا حوصله مان خیلی سر می رفت !! و من چندبار تقاضا داده بودم تا جایم را عوض بکنند و تحمل یکجا نشستن و ... را نداشتم یک روز که رفته بودم دستشویی ، صدای آژیرمان بلند شد و در حالیکه بد و بیراه می گفتم ، سریع آمدم پشت پدافندمان نشستم و باتفاق دوستانمان چشممان به آسمان بود تا ببینیم چیزی پیدا می کنیم و بعد یک لکه کوچک دیدیم و شروع کردیم به تیراندازی و در حالیکه امید چندانی هم نداشتیم (!) دودش بلند شد و فهمیدیم که زده ایم و کمی بعد افتاد و ما هم کلی روی سر و کول هم پریدیم !! روز بعد به هر کدام ما که چهار نفر بودیم ، ده سکه طلا دادند با ده روز مرخصی تشویقی با یک برگه برای درج در پرونده !! ، دو روز بعد وقتی در خانه بودم توی تلویزیون شنیدم که جنگنده سرلشکر بابایی را زده اند و ... ، و بعدها فهمیدیم که جنگنده ای که زده بودیم متعلق به سرلشکر بابایی بود ، یکی از دوستان خیلی بی تابی می کرد و ناراحت بود و برای همین ما را فرستادند فرماندهی و ضمن دادن اطلاعات کامل جریان ، خبردار شدیم که حتی کسانی که آژیر را زده بودند هم خبر نداشتند که این جنگنده خودی است و کاری که ما کرده بودیم نه تنها اشتباه نبوده بلکه باندازه زدن جنگنده دشمن با ارزش بوده است !!؟

هنوز بعد از رفتن ترامپ و روی کار آمدن بایدنی که چیزی برای اتمام چهارسال حضورش در کاخ سفید نمانده ، در کشوری مانند آمریکا که مهد آزادی و آزادی بیان و ... هست ، اطلاعات مستند د رمورد جریان حمله موشکی ایران به عین الاسد در عراق منتشر نشده است و چیزی که در اختیار مردم است ، گزارش کارشناسان درپیتی شبکه های رسانه ای معلوم الحال (!)  و اینکه قبلا خبر داده بودند تا تخلیه شود (!) و آن پایگاه خالی از نیرو بوده (!) و در راس همه حرفهای ترامپ در زمینه چند مورد گزارش از آسیب مغزی سربازان آمریکایی بود (!) ... حتی در فضای مجازی و در رسانه های معاند به نقل از فرماندهی اسرائیل نوشته اند که یک درصد از موشک ها از سامانه های مختلف رد شده اند و به اهداف اصابت کرده اند که آنها هم آسیب چندانی نزده اند !؟ از بین 300 موشک و پهپاد ، اگر 3 فقره از سامانه های پدافندی آمریکا و انگلیس و اسرائیل و اردن رد شده باشند ، در نوع خود عملیات بسیار موفقی بوده است !! و هر درصدی هم بعدا اضافه بشود ، 3 فقره به موفقیت اضافه تر خواهد شد !؟ ضمنا احتمال اینکه موشک به محوطه خالی فرودگاهی می خورد زیاد بود و اینکه یک پهپاد به قیمت پراید (!) ، باعث شده تا یک موشک پدافندی به قیمت پرادو (!) حرام شود ، دیگه بهتر !!

و این وسط ، اردن خودش را قاتی چالش بزرگی کرد ، مطمئنا در سالهای آتی ، همان افرادی که دهها روز مقابل سفارت اسرائیل تجمع می کردند ، کم کم تجهیز و ساماندهی شده و در ده سال آتی مقاومت اردن را تشکیل خواهند داد و دختر پادشان که دیروز در اسمان دنبال پهپاد ایرانی می گشت ، مانند پسر پادشان ایران که زمانی پدرش به خلبانی اش افتخار می کرد ، در آمریکا دنبال آرزوهای بر باد رفته اش افسوس خواهد خورد !!

و سر آخر این اعتراف بزرگ که چنین اقدام مقابله به مثلی در تمام تاریخ ایران ، بی همتا بود یک برگ زرین دیگر است ... و آنها که دیروز رفته بودند تا بنزین بزنند ، در نوع خود کار جالبی کرده بودند چون پمپ بنزین خالی از بنزین مثل حیاط مدرسه می ماند در صورت حمله متقابل خسارت کمی به ذخایر سوخت وارد می شد !!

در دو روز گذشته  روانشناسان کشور ، در مورد حفاظت از روان و روح بچه ها در زمینه اطلاعات جنگ و ... قلم فرسایی کردند که خیلی جالب بود و دقیقا همراستا با راهپیمایی های جهانی ( خاصه در کشورهای اروپایی و آمریکا ) و منشورهای بین المللی در محکوئمیت کودک کشی اسرائیل بود که جای تقدیر دارد !! همچنین معدود کسانی که از حاشیه جنگ خودشان را پروار کرده اند (!) و به پست و مقامی  رسیده اند (!) و حالا در دوران نقاهت بازنشستگی قرار دارند (!) و احیانا اصلاح طلب تر هستند (!) از بلایای جنگ و تاثیر بر روح و روانشان استوری ها فرموده اند (!) انشالله که ماجور باشند ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام سه‌شنبه 28 فروردین 1403 ساعت 15:36

با درود
جالب بود
جا باز کردن در مترو
و بعد بحث جنگی که مردان معمولا مشتاق آن هستند
من هم فکر می کنم به قول بهمن مفید در فیلم قیصر
ما گفتیم زدیم شما هم بیگید زدنن
آخه خوبیت ندارد
در واقع حفظ آبرو کردند
ولی کلا اگر این دو رقیب با هم کنار بیایند
منطقه برای همیشه در صلح و صفا خواهد بود

سلام
اگر شب و روز باهم توافق کردند این را هم می شود چاره ای کرد ... ولی روزگار خیلی خاکستری می شود !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد