دیشب حوالی ساعت 1 بود که خوابیدم ... کار خاصی نداشتم ، برادرزاده توی اتاقم در حال گشت زنی بود ، مثل اینکه توی موزه می گردد یا توی بازارهای محلی (!) ؛ اتاق من موزه نیست چون چیز باارزش و عتیقه ای در آن نیست و بازار محلی هم نیست چون چیزی برای فروش ندارد ، فقط از نظر تماشا کردن شبیه آنهاست ...
این روزها سرم آنقدر مشغول است که نوشتن می افتد به اولویت های خیلی پائین تر ؛ مثل اولویت اقتصاد در برنامه های دولت آینده !!
ادامه مطلب ...