یکی از دلخوشی های کوچه و بازار این است که مردم بدلخواه و با برداشت آزاد می توانند برخی مَثَل ها و حکایات را به نفع آنچه در ذهن دارند ، کار ببرند !! و روی این امر زیاد وقت گذاشتن اصلا ارزشش را ندارد ولی باندازه ای که چراغی در ذهن کسی روشن بشود و هم اینکه خود آدم برداشتش از دریافتش کشکی نبوده باشد (!) می توان وقت گذاشت ...
مرگ اتفاقی ناگزیر برای همه هست و دیر یا زود به سراغ همه می آید و با آنکه کمیت زندگی و هر چقدر باشدِ آن ، مهم و خوب است ولی آنچه مهمتر است ، کیفیت بودن و زندگی کردن است !! که آن هم مستقیما به فلسفه ی هر شخص در زندگی مربوط است که این کیفیت را چگونه ببیند و تفسیر بکند !! و یا چه بینش و تفسیری را بیشتر بپسندد !!
ادامه مطلب ...
این روزها نوراخانیم یاد گرفته است (!) که مثلا اجازه بگیرد ... برای همین انگشت اشاره را بلند میکند و می گوید : بعله !؟ و کارش را می کند ... در بین کلماتی که بصورت کامل و جامع بیان می کند یکی همین بعله هست و دیگری نوو که همان نه می باشد و از کارتونش یاد گرفته است !!
دیشب خانه مادربانو مهمان تشریف داشتیم ... البته شبهای پنجشنبه ما همیشه آنجا هستیم ولی دیروز دوست برادربانو از ترکیه امده بودند ایران و قرار بود شام آنها هم باشند و ایضا شب هم می ماندند تا امروز صبح بروند ولایت شان !!