ضدآرامش ...

در خبرها آمده که مردی باتفاق همسرش ( یکی از مهمترین قسمت های داستان !! ) پسر و دخترش و ایضا داماد را کشته است ، نه در یک اقدام جنون آمیز بلکه در یک پروسه منظم و مرتب و چندساله !!!

پول دوشی !!

گوشیم چند روز بود که به مشکل برخورده بود و مقداری پول توی گلویش گیر کرده بود (!) خلاصه بردم دادم تعمیراتی تا آن مقدار پول را از گلویش بیرون بیاورد !! زندگی گاهی حجامت می خواهد و خدا را شکر در اطرافمان باندازه کافی ؛ و گاه کمی زیادتر (!) اشخاصی هستند که خون اضافی ، باد اضافی ، آب اضافی و پول اضافی زندگی را بگیرند !!

زندگی از نمای نزدیک ...

امروز نورا خانیم را برده بودم پارک ... پارک نزدیک خانه ی ما شرقی ترین قسمت شاهگلی هست و پارکی ست برای بچه های اوتیسم !! که نه تنها بچه ها که اغلب بزرگترها از آن استفاده می کنند !!

خط جدید !!

اشتباه نکنید ، زندگی بر مدار همان سه خط کذایی می چرخد (!) فرقش این است که این روزها سیاست های کشورداری همش از نوع خط سوم است و چشم انداز آینده ، واضح و معلوم نیست !!

یک نیم دور اردیبهشتی !

حوالی ظهر بود و موقع خواب نوراخانیم بود ، باتفاق رفتیم نیم دوری زدیم تا نوراخانیم راحتتر و بی اذیت تر بخوابد !! یک تماشایی هم ما کرده باشیم ...