هفته ی اول سال 99 که خانه نشین بودیم و بیکار (!) مطالب سال 98 را منتقل کردم به برنامه ورد در آفیس و سپس کمی ویراستاری کردم و برای پرینت گرفتن آماده کردم ... و بعد از تعطیلات رسمی بردم پرینت گرفته و دادم دست آقای صحاف که برایم جلد بگیرد و گفت بعد از تعطیلات بیا و ببر !!
ادامه مطلب ...
دیروز عصر در راه خانه ی مادربانو (!) توی این فکر بودم که صبح اگر می شد که زنگ بزنم به یکی از این پیشکسوت جماعت کوهستان و دعوت بکنم که باهم برویم یک قدم زنی صبح جمعه ای چه می شود (!) ولی خُب جَوونی است و فکر و خیال زیاد !؟!؟ ( بعضی ها را نباید زیاد تنها رها کرد و باید گهگاه حالشان را پرسید !! )
ادامه مطلب ...
این مطلب را دوستی برایم فرستاده بود که برای درج کردن و نگهداشتن جالب بود... گاهی کمی با تامل زندگی کردن خوب است !!
این جک نیست بلکه یک واقعیت است که روزی همه ما را اسیر خود خواهد کرد :( گوگل ازهمه چیز خبردارد ؟ )
ادامه مطلب ...
در هفته ای که گذشت اوضاع خواب هایم زیاد خوب نبودند ... یعنی بهم ریختگی و در هم و برهم بودنشان بقدری بود که ارزش بیادآوری نداشت !! و البته برخی ها هم بلافاصله از یاد می رفتند ویا چند لحظه بیشتر نبودند (!) این فراریت ناشی از قاراشمیش بودن آنها بود !!