یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

خواب در قرنطینه !!

 

در هفته ای که گذشت اوضاع خواب هایم زیاد خوب نبودند ... یعنی بهم ریختگی و در هم و برهم بودنشان بقدری بود که ارزش بیادآوری نداشت !! و البته برخی ها هم بلافاصله از یاد می رفتند ویا چند لحظه بیشتر نبودند (!) این فراریت ناشی از قاراشمیش بودن آنها بود !!

   

ولی آنها هم دلخوشی یک جرقه را داشتند و همین که بودند خوب بودند !! مثلا رفته بودم کوه و دیدم جمعی دارند می آیند !! من از داخل پناهگاه نگاهشان می کردم و برایم عجیب بود که هر کدام از خانم ها بچه ای در بغل داشتند !! یک نفر جلوتر آمد و صورتش را به شیشه چسباند و با من خوش و بش کرد (!)  صورتش را به شیشه چسبانده بود و قیافه اش اصلا معلوم نبود و خودش را پاشا معرفی می کرد و نمی دانستم کی بود !!؟؟ و از این قبیل خواب ها در هفته ی گذشته زیاد داشتم ...

 

ولی دیشب شب خوبی برای خواب دیدن بود !! حوالی ساعت 2 خوابیده بودم ... داشتم یک فیلم وسترن نگاه می کردم !! من از فیلم های وسترن خوشم می آید ، جنبه های مختلفی برای این خوشآیندی وجود دارد ... با مادرم هم که زندگی می کردم ، اتاق من در طبقه بالا بود و گهگاه صدایم می زد و می گفت بیا پائین دارد فیلم کلاه گنده ها را نشان می دهد !! برای خیلی ها فیلم های وسترن کمربند و اسلحه و شلیک های منجر به مرگ است که ویترین این فیلم هاست !! ولی همه ی این فیلم ها یک ته مایه فلسفی را مثل آدامس در خود می جُوند و با فیلم جلو می برند !! فیلم های وسترن دورنماهای زندگی را تصویر نمی کنند ( با اینکه همیشه چشم اندازهای زیبایی از طبیعت دارند ! ) بلکه نزدیک نماهای زندگی را ساده تر به نمایش می گذارند !! این فیلم ها مشکلات انسان های آزاد را به نمایش می گذارند ...

 

خلاصه اینکه دیشب خوابیدم و خواب های خوب و منسجم و سناریودار دیدم !! یکی از این خواب ها مربوط می شد به اقامتم در هتلی که نمی دانم برای چه به کجا رفته بودم  !!! ولی یکی در طبقه ی ما بود که دائم در کنار آسانسور به هم می رسیدیم و همین اتفاق باعث شد تا سلام و علیک با سر به احوالپرسی ختم شده و بالاخره به یکی دو جا باتفاق هم سر زدیم و دوست شدیم ... خیلی رژیمی برخورد می کرد و هیچ اشتراکی در خوردن نداشتیم !! و دائما در بازار دنبال چیزهای خیلی ارگانیک می گشت و همین باعث شده بود تا کمی عصبی بشوم !! بیش از حد ساده زیست بود و بنوعی نشان می داد که مشکل مالی دارد ولی در انتها معلوم شد که مشکل او از داشتن زیاد پول بود !! به قول خودش 200میلیارد در بانک برایش گذاشته بودند و او می توانست  از سود آن استفاده بکند که مبلغ زیادی بود !! ظاهرا می توانست بدون داشتن دغدغه درآمد زندگی بکند ولی همین پول زیاد از او آدم تنهایی ساخته بود و حرفهای جالبی بین ما رد و بدل می شد ... وقتی بیدار شدم که داشت پیشنهاد می داد شماره حساب بدهم تا سود یک ماه پولش را بریزد به حسابم !!! نمی دانم چرا شروع و خاتمه خواب ها دست خودم نیستند !!!

 

خواب بعد از ساعت 6 هم یک خواب جالبی بود ... یک جایی رفته بودم و شبیه یک روستای بزرگ و آباد بود با طبیعتی بسیار زیبا و دارای چشم انداز از نوع وسترنی !! پیرمردی بود و چند فقره پسرانش که زیادی مرتب بودند و البته مودب و از نوع حرف زدنشان معلوم بود که زیادی سنگین تشریف دارند !! یکی از پسرانش در مسیری همراه من بود و مرا می برد تا به آدرسی که پرسیده بودم برساند (!) از کار و زندگی اش پرسیدم و گفت که توی شهر تا سال آخر پزشکی را خوانده بود و قبل از اینکه درس اش را به پایان برساند (!) پدرش خواسته بود که برگردد و مدرکش را نگرفته بود ... می گفت پدرم گفته بود که همین که باندازه یک دکتر می دانی برای ما و روستایمان کافیست ... ما نیازی به درآمدِ دکتر بودنت نداریم !! و بقیه برادرانش هم همین گونه بودند و هر کدام در رشته ای تحصیل کرده و صاحب نظر بودند و البته با جدیت تمام درس خوانده بودند و رها کرده و در خدمت مردمانشان بودند !! همین خواب کوتاه هم برای مدتی بیدار ماندن و فکر کردن جرقه ی خوبی بود !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین پنج‌شنبه 25 اردیبهشت 1399 ساعت 23:13

سلام

فکر میکنم قبلاً هم اینو گفتم که با سوژه هرکدوم از این خوابها میشه یک فیلم سینمایی ساخت! شاید حتی سریال ...

سلام
خدا به داد بیننده هایش برسد !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد