یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

قسمت ما همین بوده ، که دربه در بگردیم ...

 

دیروز روز پر فعالیتی داشتم ، کله ی صبح که رفته بودم چاپخانه و حوالی 10 به خانه برگشتم و همان موقع فوتورافچی تماس گرفت که قبل از ظهر در دفترم هستم و می خواست مرا ببیند و برای همین بعد ازیک صبحانه ی سرپائی و مختصر دوباره رفتم شهر و سراغ فوتورافچی ...

 

 

ادامه مطلب ...

سحرخیزی


سحر خیزی عادت و برنامه ی خیلی خوبی می باشد ؛ عادت برای آنها که اراده ی قوی برای انجام این امر با رای خود ندارند و بواسطه شغل و نیاز روزانه ( من من کنان و زرزر کنان !! ) به سحر خیزی مبادرت می کنند و یا آنها که طعمش را چشیده اند و این رفتار را تا آخر عمر ادامه می دهند ...

 

 

ادامه مطلب ...

رفته بودم ددر ... (پایانی)

 

روز دوم  را هم طبق معمول با صدای همسایه ها بیدار شده بودم ... البته وقتی بهانه ای برای زیاد خوابیدن نباشد ، آدم دنبال بهانه های بیداری می گردد والا دیده شده است که من در پر سر و صداترین جاها هم خوابیده ام !! و ایجاد سر و صدا در فرهنگ ما تعریف خاصی ندارد و از وقتی که حریم ها به چهاردیواری ختم شده است ، ساخته شدن موشک در زیرزمین ها هم توجیه پذیر شده است و در یک فرهنگ گسترده تر شاید رعایت حقوق بیرون از چهاردیواری هم خوب باشد !!

 

 

ادامه مطلب ...

تاسف یا سرور !؟


دیروز بعد از ظهر برای شرکت در مراسم شام غریبان به مسجد رفتم ، همیشه که خوردن چائی ، بهانه ای برای تجدید دیدار و رفتن به کوچه ها و محله های قدیمی نیست !! گاه باید برای شرکت در مراسم دفن و ختم رفت !!

 

 

ادامه مطلب ...

خبرهای یهوئی ...


صبح آماده شده بودم بروم شهر ... کمی خرید داشتم و هم اینکه لازم است که در احوالات بیرون غور و بررسی بکنم !! دلیل مهمتر اینکه مرد اصولا هر چقدر در خانه کمتر باشد بهتر است !!

 

  ادامه مطلب ...