یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

زیبائی ...

امروز صبح یک سر رفتم بازار و قرار بود یک طرح که پرینت گرفته بودم را به سفارش دهنده نشان بدهم که شاگردش گفت که ارباب رفته تهران و بعد از تعطیلات می آید ، زیرلبم گفتم : " آدم ناکیشی (!؟)  وقتی می دانستی صبح نیستی چرا شب پیام دادی که صبح پرینت طرح را بیار بازار !!؟ "

  ادامه مطلب ...

خبر ناگوار ...

 

دیروز از چاپخانه دوستم خارج شدم ودر راه بازگشت به خانه بودم که یکی از دوست_همکارهای کارخانه تلفن زد ... یک خوش و بش بی‌حالی کرد و در ادامه گفت که مجبور است خبر بدی بدهد ...

ادامه مطلب ...

یادآوری ...

شاید برای شما هم زیاد پیش آمده باشد که عده ای از اطرافیان دور یا نزدیک ، آشنا یا همسایه ، فامیل درجه یک یا درجه شش (!؟) ... هر روز و یا در فواصل زمانی خیلی کم ، هی از خاطرتان رد می شوند و شما بیاد آنها می افتید ...

 

ادامه مطلب ...

نیم آیه !!

 

کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ

هر کسی در گرو دستاورد خویش است

 

باد آورده ...


برخی چیزها را باد می آورد و بعضی ها کارشان تولید باد است برای اینکه برخی چیزها را طرف آنها بیاورد ... اولی روی شانس است و دومی کمی کار کارشناسی می خواهد ، مثلا عادت به رشوه گرفتن !!؟

  

ادامه مطلب ...