امروز صبح یک سر رفتم بازار و قرار بود یک طرح که پرینت گرفته بودم را به سفارش دهنده نشان بدهم که شاگردش گفت که ارباب رفته تهران و بعد از تعطیلات می آید ، زیرلبم گفتم : " آدم ناکیشی (!؟) وقتی می دانستی صبح نیستی چرا شب پیام دادی که صبح پرینت طرح را بیار بازار !!؟ "
دیروز از چاپخانه دوستم خارج شدم ودر راه بازگشت به خانه بودم که یکی از دوست_همکارهای کارخانه تلفن زد ... یک خوش و بش بیحالی کرد و در ادامه گفت که مجبور است خبر بدی بدهد ...
ادامه مطلب ...شاید برای شما هم زیاد پیش آمده باشد که عده ای از اطرافیان دور یا نزدیک ، آشنا یا همسایه ، فامیل درجه یک یا درجه شش (!؟) ... هر روز و یا در فواصل زمانی خیلی کم ، هی از خاطرتان رد می شوند و شما بیاد آنها می افتید ...
ادامه مطلب ...
برخی چیزها را باد می آورد و بعضی ها کارشان تولید باد است برای اینکه برخی چیزها را طرف آنها بیاورد ... اولی روی شانس است و دومی کمی کار کارشناسی می خواهد ، مثلا عادت به رشوه گرفتن !!؟
ادامه مطلب ...