یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چند پدری !


باید یک قسمت از نوشته هایم را در دسته اتوبوس نوشت ، جداگانه ذخیره کنم ! ، چون تقریبا زمان زیادی در اتوبوس صرف می کنم که همگی هم جزو اوقات تماما مفید می باشد !! یکبار یکی از من پرسید که چرا تلویزیون ندارید و گفتم : " من به جای تلویزیون ، اتوبوس می بینم !؟ زنده تر است ... "

 

*

توی اتوبوس یک خیلی پیرمرد سوار شد ، بلند شدم تا بنشیند ، با تعارف زیاد نشست و گفت :« خیلی لطف کردی» گفتم :« این لطف نبود ، زکات جوانی بود !»

خوشم آمد ، گفتم برای برادرزاده که فعالِ مسایل تربیتی در مدرسه می باشد بفرستم

**

توی مغازه دوستم یکی از همسایه هایش ( که با دیدن سر و کله اش پیدا می شود و دوست دارد سر به سر هم بگذاریم ! ) تعریف می کرد که زندگی دیگر برایش طعم و مزه ای ندارد و خسته شده است ... ( البته کمی هم کلاس گذاشته بود و کمی هم اشاره به دوستم می کرد !! ) گفتم : " از نشانه های افسردگی است ! " گفت : " نه ... افسردگی نیست ، هرچی که باید می دیدیم را دیدیم ... "  گفتم : " اینکه فکر می کنی هر چی را دیده ای !؟ نشان می دهد اهل بلوف زدن هستی !؟ البته بلوف را برای دیگران می زنند نه برای خود ! " چیزی نگفت و آرام نشست ، ولی من ولش نکردم و گفتم : " همین که دیگر ادامه ندادی هم از نشانه های افسردگی است ... یا خودت رو ازدست خودت خلاص کن ، یا خودت رو از افسردگی خلاص کن ! " گفت چطوری : " گفتم : " برای خلاصی اولی بهترین راه سم گیاهی است که بعد از دفن به طبیعت هم آسیبی نمی زند ؛ {با خنده بلند } بهرحال امروز روز زمین پاک است (!) ولی برای خلاصی دومی بهتر است این گوشی ( آیفون ) را در خانه بگذاری و هر شب یک ساعت در خانه نگاه بکنی (!؟) و یک گوشی از آن مدل قدیمی ها دستت بگیری و با آن ور بروی ، زمان زیادی از تو می گیرد و برای آرامشت خوب است !؟ یک کاغذی هم پشتت بچسبان که به خدا یک آیفون در خانه دارم ، تا آن قسمت از خودشیفته گی ات هم ارضا بشود !!"

***

این را هم بنویسم که تا از یادم نرفته ، بماند بیادگار ...

توی جمعی بودیم و به یکی گیر داده بودند و بجث رفته بود روی فاز شهری و روستایی !؟ این هم از ان بحث های داغ هست که در جهان سوم (!) هیچگاه سرد نمی شود و همیشه مطرح است ... ( البته در خیلی جاها منظور از روستایی کسی نیست که در روستا زندگی می کند بلکه کسی ست که دارد در مقابل فرهنگ شهروندی ، شهرنشینی و قواعد آن ( با هر کم و کاستی ! ) مقاومت می کند !! ) آن یک نفر هم زیادی دور برداشته بود و حالا بد جایی او را گیر انداخته بودند و از زمین و زمان برایش موشک می زدند !! بناچار رو به من کرد و گفت : " آقا شما بگو فرق شهری و روستایی در چیه ؟ " گفتم : " البته برای روشن تر شدن وضوع باید چند ترم جامعه شناسی بخوانی ولی همینجور سرپایی اگر بخواهی سر نخ بدستت بیاید ، روستایی کسی ست که چند تا مادر دارد و شهری کسی ست که چند تا پدر !! " خنده شیطنت آمیزی کرد و گفت : " یعنی چه ؟ " گفتم : " سر نخ رایگان بود ، ولی برای اینکه بیشتر بشنوی باید یک ناهار باهم برویم ، سر میز ناهار بگویم !! " گفت : " هنوز اول  سال است و بازار راه نیفتاده است ، حالا برویم بیرون ناهار بخوریم ، سر زبانها می افتیم ... یکی دو هفته دیگه بیا باهم برویم ناهار !! " ( هر وقت ناهار داد می آیم و بقیه اش را هم می نویسم ... شما هم هر وقت فرصت کردید در موردش فکر بکنید ! )

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله یکشنبه 2 اردیبهشت 1403 ساعت 14:19 http://1000-va2harf.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد