یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چرا من !؟ چرا تو !؟ (5)


" بروم ببینم چه خبر است !؟ " ابلیس خود را تکانی داد و راهی آسمان شد برای او گذشتن از سد نگهبانان آسمان های پائین زیاد سخت نبود ولی طرف عرش ، راه را بدجوری بسته بودند ، دوری زد و خود را به در بهشت رساند ، وارد شدن به آنجا به سختی عرش نبود ولی اگر می دیدند کمی سخت می شد و باید یک تیپای جانانه نوش جان می کرد و با کله می افتاد توی خانه اش و میان جن های دیگر ...

  ادامه مطلب ...

ما اینیم ...

 

دیروز یک مطلب نوشته بودم ولی بدلایلی منتشر نکردم ، گاهی اوقات به زمان های دورتری که هر چی دوست داشتم می نوشتم حسودیم می شود ، البته یکی دوبار امتحان کردم که بروم و وبلاگ های دیگری راه بیاندازم و آنجا بی نام و نشان بنویسم ؛ ولی به دو دلیل این کار را نکردم ، یکی اینکه از یک مجرای غیرطبیعی فهمیدم در دنیای نت بی نشانی وجود ندارد !! و دوم اینکه از یک مجرای طبیعی فهمیدم این قبیل نوشتن ها مرا دچار دوگانگی دید می کند !!

   ادامه مطلب ...

بوستان نظر ...

 

دیروز مهمان داشتیم و فرصت نشد بروم بیرون ، البته برای کارهای دیگر هم فرصت نشد ، مثلا وقتی داشتم از کارخانه برمی گشتم توی ماشین بین خواب و بیداری چند صحنه از کتاب پنجم را برای خودم بازسازی ذهنی کردم و خیلی خوشم آمد و می رفتم تا بنشینم و حداقل 10 - 12 صفحه ای تایپ بکنم که آنهم نشد ...

 

ادامه مطلب ...

اثبات اثرات خنده بر انسان


دانشمندان استرالیایی ، خون بیمارانی که دچار افسردگی بودند را به 6خوکچه هندی تزریق کردند ..

پس از 18 ساعت همه مردند.
 
بعد خون یک گروه از جوانان شاد را به6 خوکچه دیگر تزریق کردند،

با کمال تعجب آنها نیز پس از 18 ساعت مردن.
 
 
 
تازه فهمیدن خون انسان به خوکچه ها نمیخوره .
 

چرا من !؟ چرا تو !؟ (4)


طرد ابلیس از عرش و قطع روادید او همه را متعجب کرده بود ، فرشتگان می دانستند که امری اتفاق نمی افتد مگر اینکه مشیتی بالاتر بر آن حاکم باشد ، تعجب شان از ابلیس بود و نه از تصمیمی که برای او اتفاق افتاد ...

 

ادامه مطلب ...