" بروم ببینم چه خبر است !؟ " ابلیس خود را تکانی داد و راهی آسمان شد برای او گذشتن از سد نگهبانان آسمان های پائین زیاد سخت نبود ولی طرف عرش ، راه را بدجوری بسته بودند ، دوری زد و خود را به در بهشت رساند ، وارد شدن به آنجا به سختی عرش نبود ولی اگر می دیدند کمی سخت می شد و باید یک تیپای جانانه نوش جان می کرد و با کله می افتاد توی خانه اش و میان جن های دیگر ...
دیروز یک مطلب نوشته بودم ولی بدلایلی منتشر نکردم ، گاهی اوقات به زمان های دورتری که هر چی دوست داشتم می نوشتم حسودیم می شود ، البته یکی دوبار امتحان کردم که بروم و وبلاگ های دیگری راه بیاندازم و آنجا بی نام و نشان بنویسم ؛ ولی به دو دلیل این کار را نکردم ، یکی اینکه از یک مجرای غیرطبیعی فهمیدم در دنیای نت بی نشانی وجود ندارد !! و دوم اینکه از یک مجرای طبیعی فهمیدم این قبیل نوشتن ها مرا دچار دوگانگی دید می کند !!
ادامه مطلب ...
دیروز مهمان داشتیم و فرصت نشد بروم بیرون ، البته برای کارهای دیگر هم فرصت نشد ، مثلا وقتی داشتم از کارخانه برمی گشتم توی ماشین بین خواب و بیداری چند صحنه از کتاب پنجم را برای خودم بازسازی ذهنی کردم و خیلی خوشم آمد و می رفتم تا بنشینم و حداقل 10 - 12 صفحه ای تایپ بکنم که آنهم نشد ...
ادامه مطلب ...
طرد ابلیس از عرش و قطع روادید او همه را متعجب کرده بود ، فرشتگان می دانستند که امری اتفاق نمی افتد مگر اینکه مشیتی بالاتر بر آن حاکم باشد ، تعجب شان از ابلیس بود و نه از تصمیمی که برای او اتفاق افتاد ...
ادامه مطلب ...