دیروز از اینهمه تنبلی خودم به تنگ آمدم و تصمیم گرفتم ظهر به خانه بروم و بعد از ظهر بروم دندانپزشک ، حتی انگشترم را دستم بکنم و با " روژان " و لشکرکشی هم که بروم و قال قضیه را بکنم ...
ادامه مطلب ...
صبح تشریف برده بودم کارخانه ، آنهم تا ساعت 19 ... از شب باران می آمد ، برای همین صبح برای اولین بار در چند سال گذشته با خودم چتر برداشتم ، در راه رفتنم هم تاثیر گذاشته بود !!!
ادامه مطلب ...