یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و باز حادثه ...


شامگاه روزی که به برکت بارش برف ، چهره مان خندان شده بود و انگار معوقه های حقوق را یکجا دریافت کرده بودیم (!؟)  خبر تکان دهنده ای دریافت شد ...

 

ادامه مطلب ...

برف آمد ...

 

برف آمد ، نه زیاد و نه کم !؟ اگر دو سانت بیشتر می آمد ، حکم بلا داشت !؟ تلرانس تحمل ما تنگ و آرزوهایمان دور و دراز است !؟ همان بین سه تا هشت سانت برف از سرمان زیادی است !؟

 

ادامه مطلب ...

یک دهه نودی !؟

 

پدر یکی از دوستان فوت شده بود و باید می رفتیم سر خاک برای تشییع و تدفین ، البته از دوستان برادربانو بودند و در این چندسال چندبار حشر و نشر داشتیم !؟

 

ادامه مطلب ...

کرمان

 

 و امروز ، از قالی کرمان ، خون می چکید !!

 

ادب ، مرد و زن ندارد !

 

توی راه خانه بودم و دستانم تقریبا پر ... امروز را مثلا لطف کرده بودند و مسیر BRT و مترو را رایگان کرده بودند !؟

  

ادامه مطلب ...