خیلی سال دورتر ، مثلا حوالی ۶۰-۶۴ ،یک خیابان متروکه و بن بست ، که حالا شلوغترین و پرترددترین خیابان شهر است ، محلی بود که عصرها برای بازی گل کوچک می رفتیم ...
دو روزی هست که پیش دوستی می روم که در مرکز شهر ، در یک پاساژ که بورس کارهای تبلیغاتی و پیش از چاپ و دیجیتال و ... هستند می روم !؟
ادامه مطلب ...
یکی تعریف کرده بود که هنوز پدرم بعد از پخش چندباره سریال " افسانه جومونگ " ، با دقت به آن نگاه کرده و هربار به " تسو " فحش می دهد !؟
ادامه مطلب ...
آدمها همیشه دوست دارند بزرگتر از آن چیزی که هستنددیده بشوند و فکر می کنند که مقبولیت وقتی و جایی قرار دارد که همیشه کمی از آن عقب هستند !؟ مثل نوراخانیم ما که دوست دارد زود بزرگ شود و کفش های مادرش را می پوشد تا بگوید بزرگ شده است !
ادامه مطلب ...
ﺍﻫﺎﻟﯽ یک ﺭﻭﺳﺘﺎ از بهلول برای سخنرانی ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بهلول قبول می کند اما در ازای آن صد سکه از آنها طلب می کند.