امروز شیفت صبح در خانه با نوراخانم بودم و کلی باهم بازی کردیم !! نمی دانم او هم خسته شده بود یا نه !؟ من که از پا درآمده بودم !! کم کم به مرحله ی غلت زدن رسیده ایم !! یکی دوبار تلاش میکند و بالاخره غلت زده و به رو می افتد و کمی تلاش برای بیرون آوردن دست ها و کمی زور زدن برای جلو رفتن که هنوز به آن مرحله نرسیده ایم !!
همه ی ما از کودکی تعداد زیادی کارتون دیده ایم و در این میان نسل فرهیخته ی ما اگر هم کم دیده باشند ، پر و پیمون بوده است (!) مثلا چندین بار پینوکیو ، چندین نوبت سندباد ، چندین بار فلان و چندین بار بهمان !!
ادامه مطلب ...
این روزها تغییرات زیادی در روال زندگی پیش نیامده است و برای همین حرف هم کپی حرفهای گذشته است ؛ با کمی تغییر در رنگ و بو و ایضا نوع روایت ... مثل همان داستان تکراری عشق که هر روز روایت جدیدی دارد !!
ادامه مطلب ...
ما وقت نمی آوریم ... البته نمی شود که بنشینیم و کمی بنویسیم !! می رویم ، می آئیم ، می گوئیم ، می خوریم ، خواب های عجیب می بینیم و ... ولی نمی رسیم که بنویسیم !!
ادامه مطلب ...