یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و وقتی که طلاست ...

 

ما وقت نمی آوریم ... البته نمی شود که بنشینیم و کمی بنویسیم !! می رویم ، می آئیم ، می گوئیم ، می خوریم ، خواب های عجیب می بینیم و ... ولی نمی رسیم که بنویسیم !!

 

  

امروز صبح از تماشای یک خواب عجیب و زیبا بیدار شدم و تا بعد از صبحانه هنوز مزه ی خواب را داشتم مزمزه می کردم !! خواب تحت تاثیر فعالیت یک ژن تابستانی در ذهن من شکل گرفته بود !؟!؟ قبلا هم نوشته ام که من اهل رانندگی نیستم ؛ از همه رقمش !! ولی با شروع فصل تابستان هوس عجیبی برای دوچرخه سواری در من پیدا می شود و با آمدن پائیز تمام می شود !! مثلا در سایر فصل ها دوچرخه هایی که از کنارم رد می شوند را نمی بینم ولی در این چند ماه با ولع خاصی آنها را نگاه می کنم و گاه مسافتی را توی ذهنم با آنها رکاب می زنم !! خواب دیشبم ریشه در این طمع تابستانه ام داشت ...

 

بنظرم جائی بودم شبیه جلفای خودمان !! ولی اتوبانی که بین آنجا با تبریز بود خیلی بیشتر شبیه اتوبان تبریز تهران بود ، آنهم از نوع زنجان تا تهران !! وضعیت اتوبان از تبریز تا زنجان مثل پیست های موتورسواری می باشد !!! خلاصه اینکه یکی زا دوستان از من خواست که دوچرخه ای که دارند را امتحان بکنم !! یک دوچرخه ی خیلی خاص بود و البته کمی هم هوشمند تشریف داشت و نسبت به جاده و سرعتی که داشتم برخی تغییرات در ارتفاع و فاصله ی بین چرخ ها می داد و سرعت خیلی بالائی هم داشت !! یک حرفی هم توی گوشم مانده بود که دوستم گفته بود : " با بالا رفتن سرعت ، ضریب اطمینان بالا می رود و نگران نباشم !! " تقریبا اوائل اتوبان بود که پلیس برایم پرچم بالا برد و من ادامه دادم و البته با سرعت خیلی زیاد و می دانستم که به من نمی رسد...

 

===

 

حوالی ساعت 11 قرار داشتیم و باتفاق دوستم رفتیم تا اشکالات طرحی که داده بود را برطرف کنیم تا انشاءلله برود زیر چاپ !! یکی دو ساعتی آنجا بودیم و البته مشتری های دیگری که می آمدند را من راه می انداختم !! یک دختری آمده بود و می گفت که کمی پرینت می خواهد !؟ و پرینت چی آشنای ما هم قیمت سایز های مختلف را می گفت و او در ادامه گفت که آیا می شود شما زحمت پیدا کردن این عکس ها از اینترنت را بکشید !؟!؟ و عکس ها چی بودند !!؟؟ مجموعه عکس هایی زا تبریز قدیم و چهره های معروف قدیمی و مفاخر !!! آنهم حدود 200 نفر !! راهنمائی کردم که برود دیوار کافی شاپ اش را اندازه بگیرد و اول یک چیدمان نظری بکنند و بعد برایش عکس چاپ بکند !! و بعد به همان آشنایم گفتم : " تو برای پرینت رنگی قیمت دادی ! یا یک روز نشستن و عکس دانلود کردن و چیدمان و ... !؟

 

بعد دوستانی آمدند که از روز قبل تبریز آمده بودند برای شرکت در نمایشگاه صنایع دستی !! بانو بهمراه مادربانو و نوراخانم در حال بازار گردی بودند و سرظهر تماس گرفتند برای اینکه ناهار باهم باشیم و من دوستان رشتی را هم همراه خودم بردم و ناهار باهم بودیم ... ناهار را در یک رستوران مخصوص مرغ در طبقه بالای بازار نور بودیم و بعد زا سالها باز یک تجدید خاطره ای شد !!

 

بعد از ناهار قرار شد نورا بهمراها مادر و مارد بزرگش به خانه برگردند و من دوستان گیلانی را بهمراه خودم بردم نمایشگاه و سر غرفه شان !! روز افتتاحیه بود و یک گله مدیر و رئیس در آنجا حضور داشتند !! و البته بیشتر از افتتاح کننده ، جمعیت عکاس حضور داشت برای ثبت یک واقعه نه چندان مهم (!) در کنار یک حادثه بزرگ که نمایشگاه بوده باشد (!)

 

با چند نفری خشو و بش سرپائی میکردم و حواله می دادم به روزی که باتفاق بانو و نورا برویم و کلیه غرفه ها را اساسی تماشا بکنم !!!  در همنی چند دقیقه اتفاق های خاصی به چشم آمد که دو مورد را می نویسم !!!


مدیر کل اداره ارث و میراث داشت  با یک تریبونی مصاحبه می کرد و یکی از کارمندانش کمی این طرف تر ایستاده بود !! یک عکسی از مدیرکل شان گرفتم و گفتم : " واقعا جا دارد ، آدم عکسی از ایشان بیادگار نگهدارد !! " با سر اشاره ای کرد و گفت : " شما لطف دارید !! " گفتم :" لطف نیست ولی شاید چندسال دیگر به کسی بگویم مدیرکل اداره ی ارث و میراث (!) کت شلوار پوشیده بود با یک جفت کفش اسپورت و باور نکند و این عکس لازم باشد !! " خندید و گفت : " این مدیر آن قدر ایراد دارد که این مورد اصلا به چشم نمی آید !! شما دیگر زیاد مته به خشخاش می گذارید !!!! "

 

هنوز زنگ افتتاح نخورده بود که یکی از غرفه داران آمده بود سراغ یکی دیگر و می گفت : " این ورنی ( نوعی فرش ) که قیمت زده ای 1/5 را ما 2 قیمت زده ایم !! " و او که آشنای من بود و منهم در غرفه اش بودم گفت : " من قیمت را بر اساس جنس ام زده ام !! نه بر اساس اتیکت شما !؟ من ارزان نزده ام !! شما گران زده اید !؟!؟ "

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین چهارشنبه 12 تیر 1398 ساعت 17:10

سلام

شاید علت اصلی خیلی از تصادفات این باشه که یکی تو گوش راننده زمزمه میکنه:با بالا رفتن سرعت ، ضریب اطمینان بالا می رود فلذا اصلاً نگران نباش!!!

ولی خداییش از شخص قانونمندی مثل شما انتظار نمیرفت از دست پلیس فرار کنید :))


در مورد کفش اسپورت با کت و شلوار زیاد تعجب نکنید وقتی جوونها با یه تیشرت که بیشتر شبیه زیرپوش هست و شلوار جین، کفش ورنی مجلسی میپوشن!

سلام
یعنی ما توی خواب هم نباید قانونی که مردم در روز روشن زیرپا می گذارند را زیرپا بگذاریم !!؟؟ البته باید یکجایی سرعتش را تست می زدم !؟ نه شما بگید ... کجا !؟

آدم (!؟) با پست رسمی و یک افتتاحیه رسمی و جلوی دوربین صدا و سیما و چند تا گزارشگر محلی حداقل باید کمی فرق داشته باشد با جوونی که توی پارتی لخت هم برود مهم نیست !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد