یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کپی کار هم کپی کار چینی !!

 

امروز شیفت صبح در خانه با نوراخانم بودم و کلی باهم بازی کردیم !! نمی دانم او هم خسته شده بود یا نه !؟ من که از پا درآمده بودم !! کم کم به مرحله ی غلت زدن رسیده ایم !! یکی دوبار تلاش میکند و بالاخره غلت زده و به رو می افتد و کمی تلاش برای بیرون آوردن دست ها و کمی زور زدن برای جلو رفتن که هنوز به آن مرحله نرسیده ایم !!

  

گاهی هم زیر چشمی به من نگاه می کند که : " مددی ای رفیق ره تا من ... " ولی من چپکی نگاه می کنم که :" روی من حساب نکن ! " یک دوستی داشتم که می گفت : " نه منیم اوستومده حساب گئت ، نه ده آلتیمدا!! ( نه روی من حساب مکن و نه زیر من !! ) "

 

حوالی ظهر بود که بانو باتفاق خاله ی نورا آمدند و من آماده شدم تا بروم به کارهایم برسم !! کفش های کوهنوردی ام که از بغل پاره شده بودند را برده بودم تا برایم تعمیر بکنند!! دیروز آنقدر سرم مشغول بود که توی دفتر کار طراح گذاشتم و به خانه برگشتم !! امروز رفتم تا بردارم و ببرم بدهم بخیه دوز برایم بدوزد که دیدم دفتر آقای طراح بسته است و یادم افتاد که باید برای کاری به شهرستان بناب رفته باشد !! سلانه سلانه راه افتادم و رفتم در مغازه دوستم نشستم که در کار فروش عمده ی کفش است و امروز روز کردها بود !! انگار هفته را تقسیم کرده اند که با هم تصادف نکنند (!) دو روز اول هفته را آذربایجانی ها می آیند و دو روز بعد را ارمنی ها و دو روز بعد را کرد های عراقی !! البته کردها دو دسته هستند ، کردهای کردستان شمالی که بانه و سقز و بوکان و ... باشد تقریبا همیشه در تبریز هستند !!

 

مهمان هم که درتبریز زیاد است ... البته اگر به فارسی حرف زدنشان باشد (!) کمی زیادی فارس تشریف دارند (!) ولی وقتی کمی فشار بیاید و یا بخواهند تخفیف بگیرند ، فاز ترکی شان رو می شود !! به جرات می شود گفت که 90درصد مهمان های آذربایجان ، ریشه آذربایجانی دارند و فارس پدر و مادر دار (!) کمتر به این حوالی می آید و حکم سفر خارج از کشور برایش دارد !!!  مهمان ها حتما سری به بازار کفش می زنند و اغلب ابتدا وارد بازار حرمخانه یم شوند که عمده فروش هاهستند و بعد به بازار کفاشان می روند !! برخی ها هم زرنگ هستند و می آیند و قیمت عمده ار می پرسند و بعد می رونددر تکفروشی با اعتماد به نفس بالا چانه می زنند !!!

 

امروز روز بانه بود !! چند نفر جوان آمده بودند و مشغول خرید بودند !! شاید یکی از آنها سن اش از سی سال بالاتر بود !! با هم کردی حرف می زدند و من متوجه حرفهایشان می شدم ... البته در اینجا هم ترکها می دانند که کردها باندازه ی کافی ترکی بلدند و هم کردها می دانند که ترکها کمابیش کردی را حالی می شوند و برای همین در حرفها همه رعایت می کنند !! یکی از آنها از من پرسید : " بانه آمده ام یا نه !؟ " گفتم : " بانه ای که من دیده ام را فکر نکنم شما دیده باشید !؟ " و بعد قسمتی از شعری که آن زمان برای کوهی که بین بانه و سقز بود ( کوه سَرتون ! ) سروده بودم را برایش خواندم و چقدر ذوق کرد !! بنده خدا آمده بود از بانه بپرسد و دید که من دارم از کوه آنجا برایش می گویم ...

 

بعد از آنها ، یکی آمد که در کار تولید انواعی از مارک ها و نشان ها و یراق آلات کفش بود !! یک چیزی کپی کرده بود و البته زیاد هم قشنگ از آب درنیامده بود و هی زور می زد که بگوید :" خوب شده اند !! " و دوستم یکی یکی آنها را کنار می گذاشت و ایرادشان را نشانش می داد و او هم کلافه شده بود و بنده خدا هروقت می خواست از من تائیدی بگیرد می دید که جواب من نه می باشد !! یک جایی به او گفتم : " کپی کار هم باید باندازه ی کافی کاربلد باشد !! ما فکر می کنیم که کپی کردن ساده است !! آنچه ساده است کپی پیست کردن در کامپیوتر است !! کپی در تولید آنقدرها هم ساده نیست !! کپی کار اگر چینی باشد ، داد ترامپ را درمی آورد !! کپی کار اگر تو باشی زورت به ما نمی رسد !! اینجا مدل کفش خارجی را درست می کنند ولی با اصل آن کفش حداقل ده برابر فرق قیمت دارد ، چرا که فقط شبیه اش می کنندو خیلی جاها رعایت نمی کنند !! ولی چینی ها مارک های اروپائی را چنان دقیق و عین اصل تولید می کنند که آدم از قیمت ارزان آن می تواند بفهمد چینی است !! "

 

خیلی وقت است که به فکر من رسیده بود که یک نماینده ی خوب ( اگر داشتیم ! ) بفرستیم چین و بگوئیم از روی آن،  250نفر دیگر کپی بزنند تا مجلس یک دست و متحدی داشته باشیم !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد