یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

در انتهای شب ...

 

روی وایبر رفتم و دوست جدیدالکانادایی را سرچیدم تا برایش پیام بدهم که از این عکس ها بزنم رو دیوار وبلاگ تا تعداد فرار مغزها بیشتر شود که ناگهان یادم افتاد دوستی مان سر جایش است ولی ساعت هایمان کلی تفووووت دارد !!

 

ادامه مطلب ...

بهانه

 

من هر وقت می خواهم بروم روی ترازوم ، یک چیزی دستم می گیرم ، مثلا لیوان چایی یا حوله و ... تا اگر وزنی که می خوانم زیاده از انتظار باشد بیاندازم گردن آن ، مثلا امروز رفتم رو ترازو و دیدم شده ام 94 !!!

 

ادامه مطلب ...

با چشمان نیمه باز ...

 

دیشب مهمان داشتیم ... بهترین کاری که می شد این بود که تایپ ها را برئم ئ دو سری پرینت گرفتم ، توی مسیرم یک تکثیر و چاپ بنر بود ، گفتم سری به آنجا بزنم ، البته صرفا جهت کنجکاوی !! والا همان جایی که قبلا پرینت می گرفتم برایم راحت تر و به سلیقه ام آشناتر بود ...

 

ادامه مطلب ...

روزگار برفی ...

 

دیروز حوالی عصر بود که دل آسمان گرفت ، وقتی برای مهمانی شام می رفتم هوا رسما داشت کولاک می کرد ، حدود سه ساعتی تایپ کرده بودم و چشم چپم افتاده بود روی دنده ی چپ !!

 

ادامه مطلب ...