دیروز حوالی عصر بود که دل آسمان گرفت ، وقتی برای مهمانی شام می رفتم هوا رسما داشت کولاک می کرد ، حدود سه ساعتی تایپ کرده بودم و چشم چپم افتاده بود روی دنده ی چپ !!
وقتی داشتیم به خانه میزبان می رسیدیم قیافه ی شهر زمستانی شده بود ، و هنوز کولاک ، کولاک می کرد ، به مهمانی مان رسیدیم و کلی از طرح هایم که با یونولیت توی خواب کار کرده بودم تعریف کردم و شب به نیمه رسید ، چشم چپم رسما داشت اذیت می کرد طوریکه میزبان آورد و فشارم را گرفت ولی از فشار نبود ، هم از خستگی بود و هم از سفیدی برف !!
حوالی ساعت 12 بود که عزم برگشت کردیم و عزممان نیم ساعتی طول کشید ، و تمام مسیر را دنده یک آمدیم و اوضاعی بود ، انگار حقوق معوق داده باشند ، سهمیه برف امسال ما را مثل پرداختی های این چند سال شده بود ، قبلا ما قبل از اینکه فکرش را بکینم حقوق و پاداش به دست مان می رسید ولی از وقتی دغدغه ها وارد سبد خانوار شده است (!!) همه چیزمان معوق شده است ؛ حتی برف زمستانی مان !!!
برف و کولاک تا صبح ادامه داشت و صبح در یک هوای کولاکی بیرون رفتم و سوار سرویس کارخانه شدم ، شکر خدا این یک مورداین بار معوق نشده بود !! ولی چشمانم رسما اذیت شده بود ، مخصوصا که برخی فکر می کنند اگر نوربالا بیایند دیدشان بهتر می شود !!!
از محل تایم کارت تا داخل کارگاه را با چشم نیمه بسته رفتم ، برای روشن شدن مسیر نورافکن زده اند ، آنهم دقیقا توی چشم ، انگار بالای ایست و بازرسی پاسگاه یا زندان باشد !! این حضرات باید بروند پیش فوتورافچی کمی درس نور بخوانند !!
===
یک همکاری داریم که 19 سال است مدل آواره ای حال می کند ، فلسفه ی خاصی دارد و هر از گاهی کارگاهش را عوض می کنند و کمی هم اخراج می شود و دوباره بر می گردد و باز جایش عوض می شود و ...
کمی اضاع تشریف دارد ، زمان دانشگاه باهم بودیم و یک ماه بعد از شروع کلاس ها رفته بود آموزشگاه و گفته بود " این درس ها سنگین و سخت هستند و من نمی توانم بخوانم ، بنوسید پول مرا بدهند ، من انصراف می دهم !!! "
خلاصه اینکه اخیرا پاس داده اند توی اداره و صبح می آید و توی اتاقی می نشیند تا ظهر بشود و بعد می رود حمام می کند و می رود خانه ؛ نه او به رویش می آورد و نه به رویش می آورند !!! تا دیروز او را به اتاق مسئولین تولید داده بودند برای اینکه آنجا بنشیند ، امروز رفتم و دیدم آنجا نیست از همکارمان پرسیدم : " فلانی کجاست ؟ " خبر داد : " دیگر اتاق ما نمی آید !! " پرسیدم : " این بار قرعه فال را بنام کدام دیوانه زده اند !!؟ " خبر داد : " فرستاده اند یک قسمت دیگر که صندل یهای آنجا را تست بکند !! "
===
در خانه اینترنتم قطع بود ، نشستم و ویرایش نهایی داستان انتقام را تمام کردم و خیالم راحت شد ...
===
حالا نت وصل شد ، گفتم روزنگاری ام را بکنم و بعد بروم بخوابم ...
چشم چپتون چطوره؟ بهتر شدید؟ باید از عینک آفتابی و دید در شب استفاده کنید
آفتاب آفتابه برداشته توی چشممان !!