دو روز گذشته با خستگی زیاد سپری شد ، دوندگی بخاطر یکسری اشکالات کاری که وقتی با مشکلات حاشیه ای قاتی می شوند تبدیل به معضلات خارق العاده می شوند ...
امروز روز کاری خوبی نبود ، شاید بهترین جنبه اش همین بود که یکی از همکاران نیامده بود و خودم جای او کار می کردم و از دنیای پر هیاهو و بی مغزی که از دورهمی خیلی ها بوجود می آید ،نه برای همفکری ،بلکه برای گذران وقت آنهم بهر نحوی که شده ، دور بودم ...
ادامه مطلب ...
امروز مثلا ظهر به خانه آمده بودم تا به چند کار نیمه عقب مانده برسم ، اول از همه پای سرویس کمی بدخلقی کردم ، یک راننده معرفی کرده بودند برای مسیر ما و چون بیچاره مرا تا بحال موقع ظهر ندیده بود گمان کرده بود که یک راه گم کرده هستم و برای من قُپی می آمد که من تا فلان جا نمی توانم بروم و ...
ادامه مطلب ...