ترافیک ِ عصرگاهی ...

امروز روز کاری خوبی نبود ،‌ شاید بهترین جنبه اش همین بود که یکی از همکاران نیامده بود و خودم جای او کار می کردم و از دنیای پر هیاهو و بی مغزی که از دورهمی خیلی ها بوجود می آید ،‌نه برای همفکری ،‌بلکه برای گذران وقت آنهم بهر نحوی که شده ، دور بودم ...

 

یک دلخوشی هم با گربه ها داشتم ، آمده بودند و کنارم ایستاده بودند و کار کردنم را تماشا می کردند ، زمانی فکر می کردم این خارجکی ها چرا دوست دارند کنارشان حیوان نگه دارند !! حالا می بینم این حیوانات بمراتب از کسانیکه رفاقت و صمیمیت حالیشان نیست بهتر هستند !!

===

عصر رفتم و کتاب وبلاگ 92 را گرفتم ، طبق معمول بازم گند زده بود و مثل سال پیش در طلاکوب روی جلد ، بجای 1393 ، نوشته بود فروردین 1393 ... چیزی نگفتم ولی از نگاهم فهمید آنچه باید می فهمید !!

در ادامه برنامه شبانگاهی به دفتر آژانس آلپ تور رفتم تا از تقویم های دیواریو سررسید های گردشگری چند تایی بگیرم ... قرار بود سه تا از عکس های مرا هم بزنند ، عکس های خاص و نابی که با هلی کوپتر گرفته بودم و شاید تکرار نشوند !! توی تاکسی با خودم فکر می کردم کاش امسال تیپ تقویم های دیواری را تمام صفحه و ایستاده می گرفتند تا عکس ها دفرم نشوند ... وقتی روی میز اولین سالنامه ی دیواری را دیدم ، آنقدر ذوق کردم وقتی دیدم مطابق ایده ای بود که در سر داشتم که اشتباه طلاکوبی صحاف از یادم رفت ...

چند روز پیش تماس گرفته بودند که دو تا از عکس هایم را می خواهند استفاده بکنند ، منهم اصلا آنها را برای استفاده در برنامه های گردشگری داده بودم ، بعد گفتند که اسمم را زیرشان نخواهند نوشت و گفتم که من سری بین سرها ندارم که اسمم بیخود کنار عکس جا خوش بکند ، بعد گفتند که می خواهند در یکی از عکس ها که خودم هم بودم خودم را محو بکنند تا از پس زمینه استفاده بکنند که جواب دادم شما دوستان خوبی هستید که در عکس مرا محو می کنید کسانیکه زمانی فکر می کردم از شما بهتر هستند خودم را از صفحه روزگار محو کردند !!!