شاید این هم نوعی تاریخ نگاری بوده باشد ... آدمها می آیند و می روند !! خیلی ها بی تاثیر هستند و عده ای موثر !! اینکه بعدا چه بشود و چه حسابی برای کارهایشان پس بدهند (!) و یا اصلا ندهند (!) را در جای دیگری باید انتظار بکشند (!؟) ولی خود جامعه آدمهایی کمی بالاتر از معمولی را بیاد می آورد و به این امر درس عبرت می گویند ...
ادامه مطلب ...
بالاخره برف آمد ، درست است با تاخیر آمد ولی اولین بارش را خوب آمد !! تقریبا از دمدمای عصر در محله ی ما که شرقی ترین مرز شهر است (!) کولاک جزئی دیده می شد و کمی بعد بارش برف شروع شد و کمی بعدتر دوستم تماس گرفت که برای والیبال بیاید دنبالم و البته کمی زودتر آمد و برای همین یک ساعتی ماشین گردی در زیر برف و نیم ساعتی قدم زنی در شاهگلی و زیر بارش برف داشتیم !!
ادامه مطلب ...
دیروز آنقدر در اینستا چرخیده بودم که خواب هایم هم اینستایی شده بودند !! البته بعد از یک بازی سنگین و خسته کننده ی والیبال (!) و سر و کله زدن با نوراخانیم برای خوابیدن (!) خواب می توانست باندازه ی کافی سنگین شده باشد ...
ادامه مطلب ...
خیلی جوانتر که بودیم همه از 2000 حرف می زدند و انگار می خواهد چه بشود (!؟) الا اینکه یک عدد تقریبا رُند و توی چشم برو بود !! برایش داستان ها ساختند و ترانه ها خواندند و آنهم بی سر و صدا آمد و رفت پیش بقیه عددها نشست تا بگوید مشکلات خودتان را پای من نریزید و از من مشکل گشائی نخواهید !!