یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اَبَ دَرَقولَ (1)

 

شاید این هم نوعی تاریخ نگاری بوده باشد ... آدمها می آیند و می روند !! خیلی ها بی تاثیر هستند و عده ای موثر !! اینکه بعدا چه بشود و چه حسابی برای کارهایشان پس بدهند (!) و یا اصلا ندهند (!) را در جای دیگری باید انتظار بکشند (!؟) ولی خود جامعه آدمهایی کمی بالاتر از معمولی را بیاد می آورد و به این امر درس عبرت می گویند ...

  

 

مقدمه ی کوتاه :

از همان ابتدای حکومت پهلوی دوم که برای به سلطنت نشاندنش دست های انگلیس و آمریکا معلوم بود ؛ شوروی هم بیکار ننشسته و از این نمد بی صاحب (!)  کلاهی برای خود می خواست در نتیجه چشم طمع به گیلان ، آذربایجان و کردستان داشت !! و طبیعی ست که در هر کدام از این محل ها کسانی بودند که می شد روی آنها حساب باز کرد ؛ چه با تطمیع و وعده ی مستقیم و چه با فریب و سوءاستفاده (!) بعد از اینکه حکومت خودمختار آذربایجان راه افتاد ، یک چنین بستری در کردستان مهیا نبود و برای همین آماده سازی برای خودمختاری کردستان هم در برنامه شوروی قرار داشت و یکسری از هواداران شوروی در قالب حزب کوموله در کردستان شروع به فعالیت کردند در همین زمان ها عده ی دیگری هم با عنوان حزب دموکرات شروع به فعالیت کردند که در شعار باهم همسو بودند ولی از منظر تغذیه فکری و اطلاعاتی و سلاح و ... کمی مقابل هم بودند !! این برنامه سالها ادامه داشت تا زمان مناسب فرار رسید ... بلافاصله بعد از سقوط حکومت پهلوی دوم و فرار شاه (!) پرچم های زیادی در کردستان بالا رفت که از همه بالاتر و سرتر پرچم این دو حزب بود که هم عضو زیادی داشتند و هم پشتیبان داشتند و اگر هم کاری در کردستان بایستی انجام می شد به جز اینها نمی شد به کسی امید بست !! شاید هم در خفا خودشان تقسیمات قبلی را کرده بودند چرا که آنها به اختلاف در میان خودشان بهتر از هر کسی واقف بودند ... غائله ی کردستان در بین سالهای 58 تا شروع جنگ در اوج خود قرار داشت و بعد از آن هم ادامه یافت تا حوالی سالهای 69-70 که بیکباره پرونده ی این دو حزب بسته شد !! و اگر امروزه هر از گاهی تحرکاتی دیده می شود ، بازمانده های مختلطی از فکر آنها هستند و البته هواداری از شعارهایی که خوب بودند و جامه عمل پوشاندن به آنها کمی سخت (!!) حداقل با این بضاعت مالی و فکری و ...که کردستان با آن دست به گریبان است !!

 

کوموله ها افراد باسواد و تحصیل کرده ای بودند که خط مبارزاتی شان بیشتر فکری بود ، البته از نظر تجهیزات هم خوب بودند ولی از آدم باسواد کار کشیدن در حد آدم کشتن و ... کمی سخت است !! دموکرات ها در مقابل افراد آموزش دیده و خشن و مقاومی بودند که خط فکری شان را با خط گلوله هایشان نشان می دادند و تقریبا می شود گفت 95% بیسواد بودند !!

 

مطمئنا هر حرکتی در خود قهرمانانی دارد ، در میان جنگجویان دموکرات کردستان و حتی کوموله ها هم افراد کله شق و قوی وجود داشتند که از چهارچوب هایشان فراتر رفته  و قابل احترام بودند !! شاید روزی و روزگاری بیاید که پرده از برخی اسرار برداشته بشودو آن وقت ؛ حتی در صورت دشمن بودن (!) ما هم بتوانیم به اطلاعاتی دسترسی داشته باشیم که در آن بزرگی و قدرت برخی فعالان تاریخ معاصر بصورت مستند آشکار گردد ... مطلبی که نوشته می شود ادای تمام مطلب نیست !!

 

در میان دموکرات ها و کوموله ها چهره های خاصی وجود داشت که قابل احترام بودند ... عدم شفافیت در افشای حقایق مربوط به افراد باعث می شود که مردم دست به افسانه سازی بزنند و حقیقت بزرگی این افراد در تاریکی قرار بگیرد ... در زمانی که من در سقز بودم یک نام آشنائی درسر زبان ها بود ؛ مریم تیربارچی !! همه گونه داستانی از او در کردستان تعریف می شد ولی شاید یکی از زیباترین و  واقعی ترین آن داستان ها این بود که روزی همین مریم تیربارچی با یک ماشین متعلق به سپاه (!) وارد پادگان مرکزی شده و از آشپزخانه ی سپاه که برای همه پایگاههای سپاه غذا می پخت (!) یک دیگ بزرگ غذا گرفته و خارج شده بود !!؟؟ و اممما شخصیتی که داستان پایانش را می نویسم (!؟) آغاز مشهور شدن و محوببیت اش به زمان های قبل از حضور ما برمی گشت و اگر چیزی در آن مورد بنویسم نقل قول است ولی در پایان زندگی اش من حضور داشتم ؛ فعال و آگاه !!

 

حوالی سال 69 با پایان گرفتن فعالیت های سازمانی شوروی و شروع زمزمه های فروپاشی بلوک شرق (!) بیکباره حزب کوموله مثل آبی که در زمین فرو رفته باشد (!) از گردونه ی فعالیت خارج شد !!! و تنها افراد متعلق به حزب دموکرات باقی ماندند که به دلیل ماهیت کماندوئی ، تعداد کم آنها هم بنوعی زیاد بود !! بعد از جنگ صدام حسین هوس حمله به کویت را کرد و نیروهای نظامی اش را از کردستان عراق جمع کرد و به جنوب برد و توپ و میدان را برای ایران باقی گذاشت !! بازار غارت و دله دزدی در کردستان عراق بالا گرفت و مردم دسته دسته به ایران پناه آوردند !! شایعه ی گردنه گیری و دزدی و باجگیری نیروهای دموکرات از مردمی که پول و زندگی خود را بهمراه داشتند و از مرز عبور می کردند بسرعت در میان مردم منتشر شد و مردم کردستان در زمان خیلی کوتاهی قهرمانان خود را بعنوان کسانی که راه مردم را بسته و غارت می کردند قبول کردند و این گونه بود که حلقه بازی برای دموکرات های کردستان تنگتر و تنگتر شد !! آنها سواد کافی برای بازی کردن نداشتند و برای همین راهی که به نظرشان درست می آمد را انتخاب کردند (!) خیلی ها سلاح بر زمین گذاشتند و کنار کشیدند و برخی که از دست مردم و حرفهایشان ناراحت شده بودند برگشتند و به مردم خودشان آسیب زدند !!!


یکی از این آدمها عبدالله درقبله ای بود که سالهای سال یک قهرمان بزرگ در جنگ های چریکی بود و همه ی کردستان را کوه به کوه و روستا به روستا جنگیده بود و برای خودش افسانه ای شده بود که نامش را رعب آفرین کرده بود !! این قهرمان سالهای دور و دزد سالهای نزدیک با توانائی هایی که داشت عرصه را بر مردم تنگ کرده بود !! اخباری که می رسید نشان می داد که کجاست و کجاها می رود ولی اطلاعات سپاه با او کاری نداشت تا بتواند تا ریال آخر اعتبارش را خرج بکند (!) تا اینکه چند نفر از ریش سفیدان محلی به فرمانداری رفته و برای خلاصی از دست او ، خواستار کمک شدند و قبول کردند که خودشان پیگیر رفت و آمد او شده و خبر بدهند !! تا اینکه روزی رسید که این قهرمان سالهای دور و دزد سالهای نزدیک وارد روستائی شده و مقدار زیادی پول از روستائیان گرفته و دلیل اش هم مشخص بود او مزد سالها جنگیدن برای مردم را از مردم می خواست و ایضا دختر یکی از روستائی ها را هم به عنوان غنیمت به گرفته هایش افزوده بود که این مورد عصبانیت مردم را باعث شده بود


( ادامه دارد ! )


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد