یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک کتاب ، یک جرقه ...

 

دیروز سر راه انتظارم (!) سری به یک کتابفروشی زدم ... شاید خوب نباشد از سر بیکاری به کتاب سرزدن (!؟) ولی از خیلی از ول معطلی ها بهتر است ؛ کتابی یک جرقه ی خاموش است !!

 

ادامه مطلب ...

پلاسما دادم ...

 

خون دادن را از سالهای دور بیاد دارم و حتی در مرکز انتقال خون چند نفری را بازنشسته کرده ام !! در نوبت قبلی که برای خون دادن رفته بودم دیدم دو نفر هم در تخت روبرو هستند و دارند پلاسما می دهند ... از قرار معلوم خونگیری می شود و توی دستگاهی محتویات از پلاسما جدا می شود و پلاسما را برمی دارند و برای تهیه برخی داروها و ...

   ادامه مطلب ...

یک نشست نیمه صمیمی ...

 

دیروز سه شنبه بود ، روزهای سه شنبه در بنیاد فرهنگی طوبی یک نشست و دورهمی صورت می گیرد ... یک روز ادبی هست و نویسنده ای نقد می شود !! یک روز فرهنگی است و کسی سخنرانی میکند و یک روز هم مثلا مناسبتی و همینطور ادامه می دهند !!

  

ادامه مطلب ...

دوباره متولد شدیم ...

 

دیروز به روایتی روز تولدم بود ، البته این روزها اصلا حال و حوصله ی خوبی ندارم !! نه اینکه روزگارم بد بوده باشد ، بیشتر برای اینکه تکه تکه زندگی می کنم و همین جفت و جور کردن قطعات پازل بیشتر از اینکه سرگرم کننده باشد ، سردرد آورنده می باشد ...

   ادامه مطلب ...