یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ذوب در ولایت ...


برنامه ی علم کوهی که باتفاق یکی از همکاران اجرا کردیم ، در نوع خود یک حرکت ویژه بود و چون همیشه در لیست نوبت علم کوه یک عده اسم نویسی کرده اند برای همین برای یکعده تولید اگزما کرده بود که چرا فلانی برای این برنامه انتخاب شده بود ...

 

 

ملت شریف ما هم وقتی حالش خوب باشد و شکم اش سیر یک رفتار خاص نشان می دهد و وقتی احساس بکند ( صرفا احساس خالی از هرگونه منطق !! ) از قافله یک قدم عقب مانده است صد تا کاروان را می برد زیر سوال که چرا !؟!؟!؟ خلاصه اینکه یک هجمه ی تبلیغاتی بزرگ راه انداخته بودند که چرا فلانی !؟ و من هم کاری نداشتم تا اینکه شایعات آنقدر جا بیافتد که طرف راه در رو نداشته باشد !! خیلی ها حرفی می زنند و اگر زود مچشان گرفته شود می زنند زیر حرفشان و یا آن را صرفا یک شوخی قلمداد می کنند ولی وقتی فرصت داده شود آن را پررنگ تر مطرح می کنند و اینجاست که برای نجات خودشان حداقل باید از خیر دُمشان بگذرند !!!


دو روز پیش در یک جمعی که روسا تشریف داشتند و معلوم بود قبل از تشریف آوردن من کلی هم حرف زده بودند !! مطرح کردند که لابد دلیلی داشته که از بین اینهمه کوهنورد من برای برنامه ی علم کوه ، فلانی را انتخاب کرده ام !! بهرحال صبر باعث می شود تا آدم موقعیت مناسبی پیدا بکند و دقیقا جای آن بود که چند تا دندان برود توی شکم صاحبش !! برای همین گفتم : " آدم وقتی برنامه ریزی می کند باید برای انتخاب همنورد یک ارزیابی هم داشته باشد و برای فلان برنامه امتیاز آن فرد خیلی بالا بود و مهمترین ملاک در انتخاب ذوب در ولایت آن فرد بود ... " یکی از حضار با خنده گفت : " این اصطلاح خیلی خوبی است باید هر از گاهی آن را بکار ببرم !! " ادامه دادم : " ذوب در ولایت اصطلاح خاص برای یک قالب صیاثی یا مذهبی و ... نیست و می تواند در هر رده ی سرپرستی بکار برود ، بعضی ها سرپرستی یکی را قبول می کنند و بعد هی کارشناسی می کنند و قطعنامه صادر می کنند ولی وقتی یکی ذوب در ولایتش بالا باشد ، اطاعت کرده و سنگ اندازی نمی کند ، این فردی هم که من با خودم برده بودم برای این برنامه ی فشرده ، در مورد کوهنوردی به من آنقدر اعتماد داشت که هر چی گفتم گوش داد والا اگر قرار بود برای من نقالی کند که فلان جا نوشته است باید چنین راه رفت و باید این مقدار استراحت کرد و ... من تا صبح باید راه می رفتم !!! "


فردای آن روز یکی از همکاران که بازنشسته شده است در کارخانه آمده بود و از من پرسید : " ما را سبلان نمی بری !؟ " گفتم : " هنوز امتیاز ذوب در ولایت ات پائین است !! " بنده خدا با تعجب پرسید : " این دیگر چه صیغه ای است !؟ " گفتم : " برو از فلانی ها بپرس تا راهنمایی ات بکنند !! "

 

نظرات 1 + ارسال نظر
واحه سه‌شنبه 28 مرداد 1393 ساعت 14:54

سلام
خیلی جالب بود.توی قاموس شما چه چیزایی پیدا میشه.
ذوب در ..خب میتونه معنی تالی هم بده.یه پیرو به تمام معنا و بدون چون و چرا...یعنی منم در ولایت همسرم ذوب شدم که هرچی میگه میگم چششششششم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد