یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ددر عصرانه ای ...


صبح رفته بودم کارخانه ،‌ اتفاقات ریزه میزه زیادی در اطراف آدمی رخ می دهد که هر کدام می تواند نقش چراغی کوچک را بازی بکند ؛‌ یک نفر داشت خیلی آرام مطلب دروغی را به خورد من می داد ؛‌ اول تا انتهای حرفش گوش دادم و وقتی حس کرد مطلب را گرفته ام به او گفتم :‌‌ 

 

ادامه مطلب ...

سفری به آنسوی وطن ...


و اما سفری که بودیم در خدمت دوستان ...

  ادامه مطلب ...