امروز یکی از همکارها داشت عکس پسرش را در موبایل به همکار دیگر نشان می داد که من رسیدم ، به منهم نشان داد ، چون با او کمی شوخی دارم گفتم بهتر است از این بعنوان تلفن استفاده بکنی ...
چند وقت پیش شناسنامه را دادم عوض کردند و بعد نوبت رسید به کارت ملی ، برای صدور کارت ملی هوشمند از طریق سامانه ثبت احوال اقدام کردم و بعد از یکی دو روز پیگیری نوبت رسید به نوبتگیری !! حالا سر قضیه نوبت گیری چقدر پای رایانه حرص خوردم بماند ، نوبت داده بود برای 10 خرداد !!
ادامه مطلب ...
نشسته بودم تا چند لقمه شام بخورم ... طبق معمول در خانه ی ما تلویزیون خاموش است ولی رادیو روشن بود و برنامه ی مشاعره پخش می کرد ؛ اول از همه یاد دوران کودکی افتادم که برنامه ی قبل از خوابمان مشاعره بود تا مرز خستگی و خوابیدن ... چقدر هم برای خودمان حساب شخصیتی باز می کردیم سر این مشاعره و شعر ازبر می کردیم ...