سر راهمان در بازگشت از جنگل ، در ته دره یک محوطه ی سنگ چین که در داخلش تعدادی کندو گذاشته بودند و بطرز فجیعی زیبا دیده می شد ، در نتیجه از فوتورافچی خواستم که نگهدارد ... بعد بدون اینکه پیاده شوم شیشه را پائین داده و این عکس را گرفتم ....
ادامه مطلب ...
دیشب قرار گذاشتیم و امروز صبح باتفاق فوتورافچی و بانو راهی ددر شدیم ... خیلی اوقات رفتن بهتر از نشستن است !!
کله ی صبحی به هر کدام از باجه های بانک مراجعه کردم بعد از کلی خوش و بش و ... از دادن پول شرمنده بودند ، یاد راننده تاکسی های جنتلمن افتادم که وقتی یک خانم تنها سوار می کنند ، یک تنه می شوند رابین هود شهر و از بدو سوار شدن سر صحبت را باز می کنند غالبا هم بحث از جوانمردی های خودشان است !! البته من پرکاری چانه شان را از بیرون دیده ام و شرح داستان هایشان را از دوستان شنیده ام !!!
امروز مثلا مرخصی بودم ....
طبق معمول از ساعت 7/30 تلفن ها بکار افتادند و تا همه بدانند که من نیستم ساعت 8 شده بود !! اگر کمی حواسشان جمع باشد از همان دقایق اول از رفتار گربه ها می توانند بفهمند که من نیستم !!!