-
سرمای دی ...
یکشنبه 24 دی 1391 23:07
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... چند روز گذشته هوا واقعا سرد بود و آدم را یاد چله های سرد سالهای دور می انداخت !! البته آن زمان ها اصلا امکانات کافی وجود نداشت و آدم وقتی بیاد می آورد که با چه وسایل و لباسهایی روزگار می گذرانده تنش به لرزه می افتد !! === بعد از مدتها باز یاد یک حکایتی افتادم از روزگاران خیلی دور ، که...
-
اعتماد پناهنده و اعتبار پناهگاه !!
شنبه 23 دی 1391 11:37
هر چقدر هم که ضعیف باشی ، گاهی اوقات ، باید تکیه گاه اونایی که دوستشون داری باشی ...
-
تسلیت ...
جمعه 22 دی 1391 10:30
-
...
چهارشنبه 20 دی 1391 12:42
البته برای حافظ اولش آسان بود و آخرش مشکل ، برای ما اول و آخرش مشکلات داشت !! البته اولش پر از اشکالات بود و آخرش پر از مشکلات !! عشق عینهو شکلات می ماند !! آنچه کار را خراب می کند این حرفهای اضافی هستند که اول و آخر و وسط کار می آیند !!
-
مخفی کاری ...
سهشنبه 19 دی 1391 17:36
امروز مرخصی تشریف داشتم ، البته برای هر 3 روز آخر هفته نوشته بودم ولی همین یک روز را تائید کردند !! دیروز سرپایی خریدهای مربوط به نورمخفی های آپارتمان را انجام داده بودم و وقرار بود امروز دو نفر بیایند و کار را تمام بکنیم ولی نیامدند و کار برای چهارشنبه ماند !! === پریشب با دوستان بودیم و دوری زدیم ، سری به یک آنتیک...
-
کوه عینالی ( سرخاب ... عینال - زینال )
دوشنبه 18 دی 1391 11:55
این مطلب در وبلاگ قبلی ثبت شده بود و دوستان زیادی از طریق لینکی که در وبلاگ های مختلف داشت برای خواندن آن می آمدند ، به جرات می توان گفت کسی برای نوشتن درباره عینالی اینهمه بخودش زحمت نداده است و خلاصه تر از این در مورد این کوه نوشتن شاید امکان نداشت !! سالگرد هاشم یاران باعث شد یاد این مطلب بیافتم و اینکه بدلیل مسدود...
-
یاد یاران یاد باد !! سالگرد هاشم یاران ...
دوشنبه 18 دی 1391 11:22
-
ورزش بی ارزش !!
یکشنبه 17 دی 1391 09:48
دیروز عصر رفته بودم برای تیم فوتبال کارگاهمان لباس ورزشی بخرم ، آنقدر در مغازه شلوغی کرده بودم که طرف راضی شده بود بدون پول همه را بردارم و دست زا سرش بردارم !! همه ساله در کارخانه در برخی رشته ها مسابقه برگزار می کنند که من با ماهیت برگزاری همه ی آنها مخالف هستم !! دلیل هم دارد ... دلیل اساسی آن همان ویروسی است که در...
-
یک سر و هزار سودا ...
جمعه 15 دی 1391 15:03
امشب عجب خوابهایی دیده بودم ، یکی از یکی بدتر !! شاید هم از تاثیرات داروهایی بود که خورده بودم ... قبل از خواب یک مشت دارو برای خودم تجویز کردم و همه را باتفاق هم سوار یک لیوان آب کرده راهی کردم !! صبح سر راهم به خانه قدیمی رفتم آرایشگاه ، دیدم برادرکوچکم با برادرزاده آنجا تشریف دارند !! در محله ما را جدا از هم می...
-
تعطیلات سیاه ...
پنجشنبه 14 دی 1391 16:20
امروز اربعین حسینی است و تعطیل ... اما نه تعطیلی که دوست داشته باشم به ددر بروم !! دیروز و امروز هم تماسی مبنی بر رفتن به برنامه ی ددری پیشنهاد شد ولی چند تا دلیل برای نرفتن داشتم و یکی هم همین تعطیلی سیاه !! هنوز بقایای سرماخوردگی سه هفته پیش را با خود دارم و بسته به شدت و ضعف آن برنامه هایم را تنظیم می کنم !! امروز...
-
سرگرمی دیروز من ...
چهارشنبه 13 دی 1391 09:24
اول عدد خانه ی خالی را پیدا کرده بعد ادامه ی مطلب را بخوانید !! 12 15 4 3 2 20 28 5 4 3 30 45 6 5 4 42 66 7 6 5 56 ? 8 7 6 === دیروز یک ایمیل برایم رسید با این عنوان که عدد خانه خالی را پیدا بکنید و اینکه آن عدد رمز برنامه ی ایکسل ضمیمه ایمیل است و کسانی موفق به حل آن هستند که ضریب هوشی بالای 150 داشته باشند !!!! (...
-
حواس جمع و پرت !!!
سهشنبه 12 دی 1391 10:08
ممکن است آدم کاری بکند که در محله یا شهر یا دنیا مثل توپ صدا بکند !! کار غیرممکنی نیست که هر کس نتواند ، لازم هم نیست حتما کار خوبی باشد !! کارهای خوب عموما بی صدا هستند و تا صدایش به گوش اولین آشنا برسد سالها طول می کشد !!! همین کشیدن اسلحه و کشتن چند کودک در آنسوی ینگه دنیا در کسری از ثانیه در همه ی رسانه های خبری...
-
فال و حال ...
دوشنبه 11 دی 1391 16:57
-
قدر عافیت ...
یکشنبه 10 دی 1391 12:52
" قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید " آدم وقتی این جمله را می بیند و یا از کسی می شنود زود یاد سرماخوردگی اش می افتد و یاد سلامتی اش که بزرگترین عافیت زندگی است ... ولی اگر از راس هرم عافیت که سلامت باشد نظری به پائین تر بیاندازیم می بینیم که عافیت های زیادی هم وجود دارند که ما زیاد به آنها توجه نمی...
-
روزگار بهم پیوسته ...
شنبه 9 دی 1391 14:17
شعر تکراری دیروز ، که زیبایی اش را تکرار کم نمی کند ، هم نیم نگاهی بود به شب پنجشنبه و هم نیم نگاهی داشت به جمعه شب که مهمان بودیم ... دیروز بعد از حدود 6 ساعت ، بالاخره قسمت اعظم تلاشم برای تبدیل نسخه ی پشتیبان وبلاگ منهدم شده به فرمت ورد و امکان اعمال تغییرات برای تهیه پرینت به نتیجه رسید !! با این اینترنت لاک پشتی...
-
در مسیر پرواز ...
جمعه 8 دی 1391 14:08
-
نگاهی نو ...
پنجشنبه 7 دی 1391 22:39
امروز بحثی پیش آمد ، موافق میل و تجربه ی من !! چنان آرام از میان غرور و فروتنی رد شدم که انگار درکارتون " سفر به اعماق زمین " در مبارزه بین دو دایناسور از کنار آنها رد شده باشم !!! تجربه ی تازه ای نبود ولی این بار هر دو را بوضوح زیر نظر گرفته بودم !!
-
خاطرات عمر رفته ...
چهارشنبه 6 دی 1391 13:53
مولوی در یکی از شعرهایش آورده است : " ماهی از سر گنده گردد نی زدم " این عبارت کوتاه و در عین حال سنگین ، یکی از موارد اختلاف در بیان و معنی بود و زمان دبیرستان دبیر ادبیات نگون بخت ما هر از چند روزی بدام این سوال می افتاد و بیچاره هی توضیح می داد و ما هی جریان را کش می دادیم تا به زنگ آخر کلاس برسیم ... این...
-
حافظ هم فهمید ...
سهشنبه 5 دی 1391 13:39
-
یک عکس و دو حدیث ...
دوشنبه 4 دی 1391 16:28
1 هر چه من تلاش می کنم تا پا روی نفس ذلیل مرده ام بگذارم و کمتر بخورم شاید فرجی حاصل شود و چند کیلو وزنم کم بشود و استرس وزن بالای 90 دق مرگم نکند ایادی استکبار جهانی دست به دست هم داده و انواعی از تنقلات و ماکولات را سر راهم قرار می دهد ، تازه گزهایم را تمام کرده بودم و داشتم به استفاده از نقل بیدمشک روی می آوردم که...
-
مفهوم سرگردان در قالب کلمات !!
یکشنبه 3 دی 1391 13:43
نوشتی : نوشتم : ====== نوشتی : بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن ؛ بعد چشمشون به یه گردو می افته ، خم میشن تا گردو را بردارن، الماس می افته تو زمین شیب و قل میخوره و تو عمق چاهی فرو می ره... می دونی چی می مونه !؟ یه آدم ، یه دهن باز ، یه گردوی پوک و ... یه دنیا حسرت !!! نوشتم : دستم یه الماس بود ... دوستم گفت : "...
-
دادو نامه !!
شنبه 2 دی 1391 21:17
من اول شهریور از وبلاگم یک نسخه پشتبان برداشته بودم ، البته انتهای هر ماه یک نسخه برمی داشتم و این کار را تا اول شهریور ادامه داده بودم ولی نمی دانم چی شد که فکر کردم نیازی به تهیه نسخه پشتیبان نیست و ... تا اینکه اواخر آبان ماه بلاگ من دچار برق گرفتگی شد و تنها چیزی که داشتم همین نسخه پشتیبان بود که تا ابتدای شهریور...
-
حکایت شب یلدا ...
جمعه 1 دی 1391 15:34
یلدا برای ساکنین زمین درازترین شب است و بیشترین رکوردی که ظلمت توانسته بشکند ... بقیه شبها زیاد مهم نیست (!) و بالطبع مردم می توانند خودشان با آن کنار بیایند ولی برای شکستن طلسم این یک دقیقه باید همه کنار هم باشند و برای هم جشن بگیرند و کلی ریخت و پاش بکنند و ... چه فرقی می کند ؛ یکی می گوید : " سنت است !! "...
-
چند دقیقه تا بهشت !!
پنجشنبه 30 آذر 1391 21:25
برایم اس ام اس زده اند : " اگر امروز آخرین روز دنیا باشه ، دوست داری شام چی بخوری !؟ " جواب نوشته ام : " معلومه دیگه .... املت !! " تو چی ؟
-
...
پنجشنبه 30 آذر 1391 11:42
-
استراحت مطلق !!
پنجشنبه 30 آذر 1391 11:09
سه شنبه باتفاق دوستان رفته بودیم فوتبال شبانه !! حوالی ساعت 11 بود که برگشتم و می دانستم خستگی روز چهارشنبه خیلی کسل کننده خواهد بود برای همین تلفنی برای چهارشنبه مرخصی رد کرده بودم !! یکی از دوستان در زمان های قدیم مظهر تنبلی تشریف داشت و هر حرفی می زد آن را ارجاع می داد به کتاب خوابی که در دست نوشتن داشت و مثلا می...
-
آخرپائیز روی خط sms !!
چهارشنبه 29 آذر 1391 20:06
آخر پائیز شد و همه دم می زنند از " شمردن جوجه ها " !! اما تو بشمار : نعداد دلهایی که بدست آوردی... تعداد لبخندهایی که بر لب دوستانت نشاندی ... تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی ... ... فصل زردی بود ، تو چقدر سبز بودی !!؟
-
ترین های هفته ای که هستیم ...
سهشنبه 28 آذر 1391 12:45
انسانهای فراموشکار از 65 زاویه زود لو می روند و یکی از آن زوایا بکار بردن صفات عالی در حرفهای روزمره شان است ... مثلا بیست سال دوستی یکی را بخاطر اینکه دو هفته است ندیده گرفته از یاد می برند و برای دو سلام اتفاقی یک نفر دیگر عبارت بهترین دوست بکار می برند !! البته این ربطی به موضوع عکس هایی که در ادامه می آیند ندارد و...
-
فرصت طلبی در حد بوندسلیگا !!
دوشنبه 27 آذر 1391 20:37
آمده ام این یکی خانه ... به لطف سرمای دو روز گذشته هوای اتاق آنقدر سرد که تا ویندوز بالا بیاید تا قوزک پایم یخ زده است !! پ ن : یک نصفه تمرهندی توی کوله ام بود ، خوردم !! نمی دانم برای سرفه و سرماخوردگی خوب بود یا نه !؟!؟ === در این چند هفته ای که بصورت کوچ نشینی از اینترنت استفاده می کنم شکاف های بسیار عظیمی در اتلاف...
-
روز فراق را که نهد در شمار عمر !!؟؟
یکشنبه 26 آذر 1391 12:38
دیروز که به کارخانه آمدم همه بودند الا خجه بانو !! گفتیم شاید رفته به اقوام سر بزند !! حوالی ظهر شد و باز نیامد ، گفتیم حالاست که گرسنه بشود و بیاید !! عصر شد نیامد ... شهادت دادند که عصر جمعه در کارگاه دیده شده بود ؛ البته بجز من و یکی از همکاران دیگران به سختی خجه بانو را از رباب خانم تشخیص می دهند !!! عصر که بار و...