یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

شبی که گذشت ...

 

تقریبا از وقتی که از کوه پائین آمدم سرفه داشتم و هی شدیدتر می شد ...و بالاخره بقدری شدید شد که احساس کردم بهتر است بروم کلینیک سر کوچه تا دوا و درمانی کرده باشم ، حوالی ساعت 12.30 بود که از خانه زدم بیرون

 

ادامه مطلب ...

افطاریون ...

 

امروز قرار است بالای کوه برای بچه های هلال احمر افطاری بدهم ...


برای همین دیروز سفارش هایم را کرده و راهی کارخانه شدم ... حالا دارم وسایل را جمع می کنم که بروم پایگاه کوهستانی هلال احمر در بلای کوه ، اگر توانستم چند تا عکس برای یادگار می گیرم ...

 

سفره ی پربار !!

 

قبل از افطار پای چت یکی از دوستان از وزن سوال شد و رفتم روی ترازو و عدد 87.2 را ارسال کردم ... کمی بعد در حالیکه گوشم به اخبار بود و چشمم به خواندن قرآن اینترنتی ، صدای اذان هم از بیرون آمد ...

 

ادامه مطلب ...

با گرما می سازیم ...

 

هیچ خبر تازه ای نیست ، هوا گرم است و طاقت ها فرسوده . بعد از ظهرها از قیافه ها خستگی و بی حالی می بارد ... تهویه های مطبوع سالهاست که صاحب ندارد و تا بیایند هواسازها را راه بیاندازند برای سرمایش شهریور می رسد و تنظیم برای گرمایش از بهمن ماه می گذرد ... خیلی سخت است که داشته باشی و دیده باشی و حالا مستاصل مانده باشی ...

روزگار حرافی ها براه است ولی در حوصله کتابت نمی آید ...

امروز کوه را بیخیال شدم ، باد می وزد شدید و هنوز تکه هایی از سرماخوردگی را با خودم دارم ، بیخوابی هم که هست ،شاید کمی بخوابم !!

 

فراموش نکن ...



اگر مرا دوست نمی‌داری
دوست نداشته باش
من هرطور شده
خودم را از این تنگنا نجات می‌دهم

اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدم‌ها را می‌کشد

این چشمه نباید بند بیاید
میخک‌هایی که در قلب‌ها شکوفا شده‌اند
از تشنگی می‌خشکند
اگر دوست‌داشتن را فراموش نکنی
تمام زیبایی‌ها را به یاد خواهی آورد.


___________
رسول یونان