و داریم شهرهای بزرگ و کوچک را هی رد می شویم بطرف تبریز بزرگوار (!؟) ، راهی که ناصرخسرو در طول چند ماه آمد و کلی فسفر سوزاند برای ثبت دیده هایش ... را طی می کنیم و گهگاه عکسی بیادگار می گیریم ..
مشهد آمدن ما همیشه تابعی از یک امر اتفاقی است ، چیزی که برخی آن را نوعی خوانش می خوانند ؟! ولی ما آنگونه فکر نمی کنیم و نیستیم ، ما همیشه در برخی امیال زندگی می کنیم و گاه اتفاقی میل را به حادثه تبدیل می کند ...