یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

باران آمد ...

 

بالاخره بعد از دو روز اَخم و تَخم و بداخلاقی و عبوس بودن آسمان  و بادوزان های شدید و کلی امید بستن به عَطای آسمان و بی خیال شدن از لِقای دولت و هزار دعا و صلوات ، باران آمد ...

 

 

ادامه مطلب ...

دیروز رفتیم ددر ...

 

دیروز حوالی ساعت 10 صبح بود که خواهربانو ( بالدیز) تماس گرفت و کم کم قرار و مدار یک ددر شکل گرفت ... از روز قبل ابری بودن (!) و احیاناً بارانی بودن (!) و تاکیداً بادی بودن (!) هوا پیش بینی شده بود و همه چیز برای لغو هرگونه رفتار ددری مهیا بود ولی رادیو را باید گوش داد ، نه اینکه با آن زندگی ساخت !!

 

 

ادامه مطلب ...