دیروز سر ظهر قرار شد برویم شهرستان بناب برای حضور در جشن فارغ التحصیلی نوه ی بزرگ که همانا برادرزاده باشند ... البته از روزهای قبل خبرش رسیده بود و من هم اعلام آمادگی کرده بودم ولی اگر شیطان نبود ما اینهمه فراموش کاری و بی برنامگی ها را گردن چه کسی می انداختیم !! هرچند شیطان هم نباشد بهانه ی دلار برای هرنوع چرخش قهرمانه و احیانا نامردانه موجود است !!!
ادامه مطلب ...
پریشب خانه ی مادر مهمان بودیم و برای روز جمعه برنامه ی خاصی نداشتیم و برای همین یک برنامه سر راه جمعه مان سبز شد ؛ آنهم سبز در طیف های مختلف !!! حوالی ساعت 11 بود که زنگ خوردیم و مادربانو خبر داد که برای یک دور زدن و تماشای بهار آماده شده اند و ما را هم دعوت کردند که در کنارشان باشیم و ما هم مادرمان را برداشتیم و رفتیم خانه ی مادربانو تا ددرمان را از آنجا استارت بزنیم ...
ادامه مطلب ...
خواب و رویا جزء لاینفکی از زندگی انسان هستند !! هر چند انسان های زیادی را می بینیم و می شنویم که ادعا دارند که خواب نمی بینند و یا اینکه بی رویا روزگار می گذرانند!! یک کاریکلماتوری بیادم افتاد : " مردی ادعا می کرد که چپ دست است و بعد معلوم شد که دست راست و چپش را نمی شناسد !! " شاید هم برخی نمی دانند چیزی که با آن زندگی می کنند رویاست ...
ادامه مطلب ...