یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

شبهای روزه داری ...

 

طبق معمول سالهای گذشته بعدازافطار سری به کوه بالای سر شهر می زنیم و هوائی تازه می کنیم ؛ مخصوصا که هوا بیش از حد بهاری است و این تنفس کردن ها فوق العاده دلچسب هستند ...

 

 

 

امسال اتفاق مبارکی نیز افتاده است !! و بقول شاعر که می فرماید : " عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !! " در قسمتی از همان بالا بالاهای کوه یک استخر مصنوعی ساخته اند و در اطراف آن ساخت و سازهایی کرده اند و برخی شبها که انگار شامل پنجشنبه و جمعه شب هامی شود برنامه های مثلا مفرح و شاد و مسخره اجرا می کنند (!!)  و همین امر باعث می شود تا خیل انبوهی از حضار که غالبا اقشار متوسط و پائین تر فرهنگی شهر می باشند (!!) بروند آنجا و بنشینند به خزعبلات غیرفرهنگی که این روزها به آن طنز می گویند گوش بدهند و مثلا دُزِ نشاط شان بالا برود ودر عوض اطراف مسجد و یادمان را خلوت نمایند و این خلوتی آدم را یاد سالهای دور می اندازد ؛ زمانی که هنوز یادمان هم نبود و سی چهل نفر می آمدند و دیداری تازه می شد و هوایی عوض می شد ...

 

 

 

پریشب که بالا می رفتیم مردی دست دخترش کوچکش را گرفته بود و در کنار آنهادختر بزرگترش هم همراهی می کرد و داشتند ضمن راه رفتن از امتحان فردای دخترش حرف می زدند !! مادقیقا پشت سرشان بودیم و من سه فقره گوجه سبز از جیبم بیرون آورده و نفری یک عدد گذاشتم کف دستشان و به پدر بچه ها گفتم : " حالا که بچه ها را آورده ای کوه ، با یادآوری مدرسه و امتحان و ... اوقاتشان را زهرمار نکن !! " هاج واج مانده بودند که از آنها جلو زدیم و رفتیم ...

 

دیشب هم داشتیم آماده می شدیم که برگردیم پائین و یک خانواده تازه رسیده بودند و کناردست ما نشسته بودند ( تقریبا از ساعاتی قبل از افطار تا نیمه های شب آمدن ها ادامه دارد !! ) ضمن بلند شدن یکی از دوستان می گفت : " هنوز زود است و هوا عالی ، مخصوصا تو که کاری نداری و ... " که من گفتم : " نه بابا ... صبح من امتحان علوم دارم و باید بروم کمی درس نگاه بکنم !! " خانم مسنی که کنارمان نشسته بود با چشمان گرد شده داشت به من نگاه می کرد که این امتحان علوم داشتن دیگر چه صیغه ای است !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد