یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

زیر سایه انتخابات ...

 

همه چیز خوب و آرام دارد پیش می رود ؛ حتی جریان اعتصاب کارخانه های ماشین سازی و ریخته گری ... همه سرشان به جای دیگری گرم است ، جریان تند انتخابات !! یک عده در تب و تاب مقامی هستند که بدست آوردنش ارزش از آخرت گذشتن را دارد (!!) برخی در تب و تاب این هستند که چگونه باید قطب نمای ریاست شان را برای افراد تازه روی کار آمده تنظیم خواهند کرد (!!)

   

عده ای بفکر نان شب شان هستند و اینکه باید تا تنور داغ است ، نان را بچسبانند ... کاری با خوب و بد ندارند ، مغازه ی خالی دارند در اختیار نامزد قرار می دهند !! مغازه ندارند می روند در و دیوار را کاغذ آذین می کنند و چقدر با مرام و با اخلاق هستند که تاکنون دعوایی دیده نشده و گزارش هم نشده است ، مانند داستان " شهر دزدها " دسته اول می آیند و عکس می چسبانند و یک ربع بعد دسته ی دیگر می آیند و روی آن عکس ها عکس جدید می زنند و یک ربع بعد دوباره داستان تکرار می شود ...

 

دیشب توی تاکسی نشستم تا بروم بالای شهر ، انتظار زیادی نبود ولی چیزهایی دیدم که فاصله ی زمانی کمی که باهم داشتند برایم جالب بود ، یک جوان اسپری بدست داشت تصاویر نامزد مجلس را می چسباند ، هنوز آن طرف تابلو نرفته بود تا طرف پیاده رو را بچسباند که یکی آمد و خواست اسپری بزند و عکس جدید بچسباند !!! من شیشه را پائین دادم و گفتم : " اسپری نزن ، هنوز قبلیه خشک نشده ، عکس را بچسبان روی آن !!! " تمام طول مسیر را می خندیدیم ... البته نفر پشت سری داشت تفسیر انتخابات می گفت ولی من و راننده حواس مان به او نبود ، مگر بیکاریم !!


یکی از کاندیداها که به انتخاب خودش مطمئن است ، اخیراً دارد برای یک نفر دیگر تبلیغ می کند در حد تیم ملی !! یک نفر از من نظر می پرسید ، گفتم : " من به کسانی که قرآن را گذاشته و دارند به نهج البلاغه استناد می کنند مشکوک هستم ... " گفت : " حالا منظور !؟ " گفتم : " دم انتخابات از این صریح تر نظر نمی شود داد !! "

 

اعتصاب کارخانه های ماشین سازی و ریخته گری همچنان ادامه یافته و به یکهفته کشید ... هنوز کسی پیگیر کار نیست و به شنیده های تلفنی اکتفا می کنند در حد اینکه " در جریانیم ... " ؛ حتی کسانی که یک ماه پیش بخاطر واگذاری این کارخانه ها رگ ناسیونالیستی گردنشان آنقدر متورم شده بود که از دور بچشم می آمد !!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سروش سه‌شنبه 4 اسفند 1394 ساعت 17:24 http://azadkish.mihanblog.com

آه ه ه ه... "نفر پشت سری داشت تفسیر انتخابات میگفت ولی من و راننده حواسمان به او نبود. مگر بیکاریم!!" عمق فاجعه اینجاست که خردمندی چون دادو، این هیاهو را بازی بی تأثیر تفسیر میکند و چه درست است این! آه ه ه...
خیلی رندانه نوشته اید دادوخان. این رندی اختصارآمیز شما البته برای من تازگی ندارد.
شهر خالی است ز عشاق، بود کاز طرفی / مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟!
یک گل هم میان شکلکها نیست! خوب شد آقایین، وگرنه باید فارسی مینوشتم "گل"!

نگین چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 00:30

دیروز دخترم یه سطل زباله برای اتاقش خریده بود وقتی آورد خونه دیدم یه خودکار و یه تقویم 95 تو سطله !!
روی خودکار اسم یکی از نامزدهای انتخاباتی و روی جلد تقویم هم اسم و عکس ایشون !!

از دخترم پرسیدم اینا دیگه چیه ؟ گفت فروشنده ای که ازش سطل رو خریدم اینا رو گذاشت توی سطل و اصراررررررر روی اصرار که به این آقا رای بدیم !!!!!!

حالا موندم ما که نمک گیر شدیم!!! چطور میتونیم به ایشون رای ندیم آیا ؟!!

سلام
اولندش که سطل گیر شده اید نه نمک گیر !!
دومندش مگر پول سطل آشغال را نگرفته بود که مدیون شده باشید !؟
سومندش رایی که تبلیغکننده به سطل آشغال انداخته را چرا ما باید به سطل رای بیاندازیم !؟!؟
چهارمندش شما خوبید ؟ نیستید ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد