دیروز همه ی حرفها و حکایات و روایات بنوعی می رفت زیر پوشه سرباز قرار می گرفت ، خاطرات دوران سربازی من که بیست و چهار ماه و معادل بیست و چهار کتاب بود (!) و البته خیلی از آنها را بدلایلی نمی شود بازگو کرد چون هم ردیف افسانه ها شده اند (!!) می توانند در هر روز و با هر مناسبتی بیان شوند ...
ادامه مطلب ...
بعضی از نرم افزار ها مانند طعمه ای هستند که روی دام گذاشته می شود تا صید را بطرف خود جلب بکند ؛ مانند وایبر یا تلگرام و ... البته آدم های باهوش می توانند از هر نرم افزاری ، بسته به نیازی که دارند ، در حد متعادلی استفاده ببرند ، ولی خیلی ها هم هستند که شکار آن می شوند
ادامه مطلب ...
ساعت حرکت ما حوالی 21 سه شنبه بود ، از روی نقشه چند راه برای رسیدن به رامسر داشتیم ولی از آنجایی که مار گزیده از ترافیکِ روزِ تعطیل می ترسد (!!) هنوز به توافق نهایی نرسیده بودیم ، اولین برداشتِ دَدَر این بود که خِرد جمعی در نهایت به شیر یا خط (!!) منجر می شود !!!!
ادامه مطلب ...
ساعت 23 ، نیم ساعت دیرتراز قراری که با خودم گذاشته بودم به خانه رسیدم ... برنامه خوب ، جامع و کاملی بود ، البته بیشتر به لطف دوستان .
دراولین فرصت ددرنامه را تنظیم خواهم کرد ... ( در این برنامه نت برداری نداشتم !! )
از قرار شنیده ها و رسیده ها ، امشب عازم خواهیم بود برای ددر تعطیلاتی که پیش رو داریم ... مقصد هم مثل پیارسال رامسر خواهد بود و کتالم و ویلای عموصادق !
ادامه مطلب ...