یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سر بازیدن !!


دیروز همه ی حرفها و حکایات و روایات بنوعی می رفت زیر پوشه سرباز قرار می گرفت ، خاطرات دوران سربازی من که بیست و چهار ماه و معادل بیست و چهار کتاب بود (!) و البته خیلی از آنها را بدلایلی نمی شود بازگو کرد چون هم ردیف افسانه ها شده اند (!!) می توانند در هر روز و با هر مناسبتی بیان شوند ...

 

 

یکی از همکاران آمد تا خاطره ای بگوید که یادم افتاد خودم یکی رنگین تر و چربین تر از آن دارم و بیان کردم ؛ این خاطره مربوط می شد به اواخر دوران خدمت من و اجباری شدن استفاده از کلاه در سپاه (!!) ما تا آن زمان سربازان سرخالی وطن بودیم ؛ اواخر 69 و اوائل 70 بود که سر سربازان سپاه هم کلاه گذاشتند !!


دستور آمده بود که سربازان زیر 18 ماه خدمت باید زیرنظر درجه دارهای ژاندارمری ( یادم نیست نیروی انتظامی شده بود یا نه !؟!؟ ) آموزش نظام جمع و اصول احترام به مافوق ببینند و سربازهای بالای 18 ماه خدمت را بیخیال شده بودند ، حق هم داشتند و می گفتند : " سرباز را باید دم حجله ، رژه برد !! گردنش که کلفت شد زیربار نمی رود !!! " 


ما بالای سکوها می نشستیم و رژه رفتن دوستانمان را نگاه می کردیم ، اگر آن روزها دوربین جیجیتالی داشتیم و عکس و فیلم می گرفتیم دیگر نیازی نبود تلویزیون کمدین های آمریکایی را به رخ مان بکشد ، آنقدر می خندیدیم که نمی توانستیم آنجا بمانیم و فرار می کردیم !! بهترین خاطره هم یکی از سربازان بود که وقتی دوبار پشت سرهم به چپ چپ گفته بودند ، تازه لِم کار دست اش آمده بود ، همه ایستاده بودند و او عین عقربه ی ساعت پشت سر هم می چرخید !! یکی از بچه ها که نائینی بود از دور داد زد باطریش را دربیارید می ایستد ، درجه دار ژاندارمری آنقدر از این حرف خوشش آمده بود که بعدها می گفت هر وقت به چپ چپ می گویم ، یادم می افتد و می خندم ...


بعد یکی از همکارها داشت از زمان مدرسه تعریف می کرد و از رابطه ی خوبی که با دبیرشان در هنرستان داشتند و من یاد یکی از دبیرهایمان افتادم بنام " سرباز وطن " ، من بندرت یادی از دوران مدرسه و معلم ها می کنم ولی اگر کسی مطلبی بگوید یک چیزهایی را هم من بیاد  می آورم !!! همیشه از مدرسه بعنوان روزهای خوش در دوران ناخوشآیندی یاد می کنم ؛ یعنی در نگاه کلی همه را می توانم دور بریزم ، ولی در نگاه جزیی هر روزش روزی بود بیادماندنی ( از قرار معلوم باید یک پست جاودان در موردش بنویسم !! )


مورد نهایی اتفاقی بود در انتهای شب ، یکی از دوستان غربت نشین توی باکس چت بود و چند تا عکس از رامسر برایش فرستادم تا بداند عکس های زیبای کانادایی می تواند چه چه ما را باعث بشود ولی عکس های ما با حواشیی که دارد و مخلفاتی از دوستی ها و دورهمی ها می تواند اشکش را دربیاورد !!


http://s3.picofile.com/file/8192607768/IMG_20150604_200804.jpg


برای حسن ختام یک عکس برایش فرستادم که عنوانش را نوشتم " مقبره سرباز خوشنام " ، بعد دیدم عنوان از عکس جالبتر شد ، واقعا از مرغ سربازتر سراغ دارید !؟ حتی سر سفره ی سربازان هم می آید ، هم در عزا ، هم در عروسی ، هم پاقدمی و هم ... همیشه اولین سری که بازیده می شود سر مرغ است !!

 

دوستان در هوای صحبت یار ، زرفشانند و ما سراندازیم !!

( منظور شاعر این بوده که وقتی یار به خانه ی ما مهمان بیاید برایش مرغ سر می بُریم !! )


نظرات 3 + ارسال نظر
مگهان دوشنبه 18 خرداد 1394 ساعت 13:41 http://meghan.blogsky.com

چه عنوان بامزه ای :)

اون زمان که شما سرباز بودین... آخرای 69 ... من تازه پا تو این دنیا گذاشتم

شما چقدر از من با اعتبار ترید تو دنیا :) ! (به نوعی بزرگتر!)

GRBL دوشنبه 18 خرداد 1394 ساعت 13:42

سلام ...
یک اصل در مورد همه ی آقایونی که سربازی رفتن وجود داره ،اونم اینه که این دوره رو دو سال میرن و تا بیست سال تعریف می کنن شایدم بیشتر...

سلام
آنچه خاطره را ماندگارتر می کند سختی است ، دورانی سخت تر و ناجورتر از سربازی که اختیار انسان دست خودش نباشد نیست ، برای همین خاطرات آن دوران انگار در سنگ حکاکی شده باشد ، ماندگار و شیرین

البته زی زی ها تمام عمرشان را مثل سرباز می گذرانند

همطاف یلنیز دوشنبه 18 خرداد 1394 ساعت 19:44 http://lezzatekharid.blog.ir/

سلام سلام
.
... عکس های زیبای کانادایی می تواند چه چه ما را باعث بشود ولی عکس های ما با حواشیی که دارد و مخلفاتی از دوستی ها و دورهمی ها می تواند اشکش را دربیاورد !!
.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد