یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و هنوز می اندیشم ...


دیشب چند قسمت به داستان پنجم اضافه کردم ، تا جبران مافات بشود !! چند وقتی بود که ننوشته بودم ...بعد دیدم زیادی واقعی شد و فرداست که کار دستم بدهد برای همین دو سه قسمت را دوباره پاک کردم تا از نو بنویسم ...

 

ادامه مطلب ...

روز استراحت مطلق ...


چند روز پیش با دوستان بودیم ، همان که ذکر خیرش با عکسی از شاهگلی در شب بود !! بین حرفهایمان از مرخصی حرف به میان آمد و من گفتم : " برنامه ی کاری من جوری است که زیاد نمی توانم مرخصی بگیرم " گفتند : "  چرا ؟ "

  ادامه مطلب ...

چِری ...


امروز موقع بازگشت از کارخانه باران شروع شد ، چند روزی هست که عصرها آسمان یک آفتابه آب برمی دارد تا شهر را آب و جارو بکند ، بعضی ها که خوش سلیقه اند اخم می کنند که ماشین شان را باید دوباره بشورند !! بعضی ماشین ها هم ( مثل ماشین دوستی که دیشب باهم بودیم !! ) خوشحال می شوند که آبی به تنشان می خورد !!!

  ادامه مطلب ...