ساده خوری ...

ساده زیستی مقدماتی دارد که اهم آن ساده خوری است ( دادو )

 

امروز کمی زود از خانه زده بودم بیرون ، وقتی نان را گرفتم تازه متوجه شدم ده دقیقه زودتر از هر روز است !! برای همین قدم زنان رفتم تا چهارراه قبل از ایستگاه خودم تا قدمی تازه کرده باشم ، بعد هوس کردم از لبنیاتی سر چهارراه کمی کره محلی بگیرم که برای صبحانه بخورم ...

از من پرسید چقدر می خواهی ؟ و جواب دادم که نه نرخش را می دانم و نه رابطه ی حجم و وزن اش را ، تو بده هر جا دیدم کافیه خبر می دهم !! بنده خدا همان دشت اول صبح چشمهایش گرد شده بود !! البته خبر نداشت که کسی خرید اول را کرده که تا عصر صندوقش را پر از پول خواهد کرد !! باور ندارید فردا صبح چشم به در خواهد ماند !!

هم ساعت 7 از آن خوردم و هم ساعت 10 ، ناهار را هم بهمراه گربه ها خوردیم و خیلی سعی کردم به آنها زیاد بدهم ولی نشد که خودم کم بخورم ، مخصوصا که هوس کرده بودم با نان بخورم !!

عصر زمان بازگشت از کارخانه که داشتم برای سه تا گربه ای که هر روز عصر به فاصله ی معین از هم می نشینند و منتظر آمدن من هستند غذا بر می داشتم ، دیدم یک تیکه از نانم مانده است و آن را کره مالیده و خوردم !! 

خانه که رسیدم کوکو سبزی آماده بود و بویش داد می زد " حسنک کجایی !!؟ " یک لقمه کوچک زدم در حد و اندازه های شام یک نفر از نوع رژیمی !! بعد با دوستم تماس اس ام اسی داشتم و قرار گذاشتیم برویم شام کثیف بخوریم !! شام کثیف را هم خوردیم و خدای نکرده کم فروشی نکردیم !!

بعد از شام رفتیم یک جایی تا وسایلی از خانه ی یکی بگیرند و بعد سر راهمان رفتیم بستنی خوردیم !! همه این اتفاقات خیلی ساده و بدون برنامه ی قبلی پشت سر هم ردیف می شدند !!

وقتی خانه رسیدم در مرز انفجار بودم که مادرم آمد ، بعد از رفتن من او رفته بود خانه همسایه برای کمی شب نشینی !! با خودش یک بشقاب خاگینه آورده بود در حد تیم ملی ( از نظر کیفیت محال است کسی چیزی را با تیم ملی مقایسه بکند و این تشبیه مقلوب بود !! ) 

به قصد یک تیکه ی کوچولو رفته بودم ولی نصف اش را خوردم و یادم افتاد که :

" ساده زیستی مقدماتی دارد که اهم آن ساده خوری است !! "