دیروز رفتم در کتاب صورت (!) یک گلگی کردم ، از دوستی که رفته در دیار کفر زندگی می کند و مشغله اش آنقدر است که سری به من نزده و یادی از من نمی کند ... او هم که موتورش با غر زدن های من راه می افتد یک ایمیل زده بود و در ضمیمه چند تا عکس فرستاده بود ، از مسابقات والیبالی که برای خیریه بازی کرده بودند و چند تا عکس مبتذل از یک پارک در جهان غرب که برای اینکه بدآموزی نداشته باشد عکسهای پارک را در ادامه می گذارم ...
ادامه مطلب ...
هوا گرم شده است ( آنهم طبق اعلام هواشناسی برای دو یا سه روز !! ) ، اما نه آنقدر که به شکایت بیارزد !! امروز یکی از همکاران داشت از گرمی هوا گلایه می کرد ، گفتم : " مردم آنقدر خودمحور شده اند که یادشان رفته جزیی از این طبیعت بزرگ هستند !! و یادشان رفته اواخر تیرماه است و باید در این موقع از سال هوا گرم باشد ... "
===
ادامه مطلب ...
امروز باز برای افطار در خانه تنها بودم ...
تنهایی زیاد هم بد نیست ، البته بشرطی که آدم با خودش مشکل نداشته باشد ، با دیگران مشکل داشتن که تا دم مرگ همراه ما است !!
ادامه مطلب ...