یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نوکر آقای خاص !؟

 

روحش شاد ، من یک سلمانی داشتم از نوع خاص اش ... اسم اش آقا اسلام بود و تقریبا همه در محله می شناختندش !؟ از بچگی که مرحوم پدر ما را می برد و به صف می نشستیم تا ما را کچل کند تا یکهفته ماقبل فوتش ، پیش او می رفتم !؟

  

 

اسم اش را خیلی جاها به کار می بردم و البته خودش هم می دانست ... آدم توپری بود ، بالای نود سال زندگی کرد و چند وجب از همسن و سالهایش بالاتر بود ... اهل موسیقی بود و موسیقی را خوب می شناخت ... تنها که بودیم برایم از خاطرات خیلی دور می گفت !؟ گاهی هم برایم صفحه می گذاشت تا به فلان اجرا از فلان خواننده گوش بدهم ...

 

می گفت خیلی سالها قبل ، با فایتون ( کالسکه اسبی )می آمدند دنبالش و او را می بردند ساختمان استانداری و سلمانی ویژه استانذاران بوده است ... و گاهی اوقات در حالیکه استاندار با شخص خاصی جلسه خصوصی داشت ، او هم مشغول کارش می شد و یکبار به استاندار وقت که با کسی حرف خیلی رده بالا می زده ( بزن و بکوب و ببند و ... ) گفته بود که اگر می خواهند او بیرون منتظر اتمام جلسه بماند !؟ و استاندار گفته بود نه تو کار خودت را بکن ، این حرفها را اگر بیرون با قسم هم بگویی کسی باور نمی کند ، زیادی از سر شما بزرگتر هستند !!؟

 

آقا اسلام یکبار تعریف می کرد که قدیم ها که لوطی بازاری مد بود ، قرار شده بود مادر یکی از لوطی ها با پدر یکی از لوطی های همیشه متخاصم ازدواج بکند ( البته داستانش طولانی بود و با این کار می خواستند اختلافات بین این دو لوطی کمی کاهش بیابد !؟ خلاصه اینکه آقا اسلام بهمراه یکی دو نفر از کسبه محل به عروسی دعوت شده بودند و با ترس و لرز حضور یافته بودند !! می کفت ما بالا نشسته بودیم و لوطی ها و چند لوطی مهمان از محله های دیگر هم بودند و بساط چای و شیرینی و ... برقرار بود ! و از توی حیاط صدای درگیری و دعوا بین نوچه ها می آمد و لوطی ها نشسته بودند و بیخیال صدای دعوای نوچه هایشان بودند و یکی هم خبر آورده بود که دعوا سر انتخاب آهنگی ست که از مزقون چی کرده اند !؟ و خلاصه اینکه یکی در مورد دعوتی توی حیاط از لوطی خواسته بود دختلت بکند و او گفته این سگ ها بخاطر همین پریدن شان و پاچه گیری شان قیمت دارند والا برای پارس کردن به کسی خلعت نوچه گی نمی دهند !؟!؟ و در نهایت جناب لوطی از سر و صدا ناراحت شده بود و دستور داده بود همه نوچه های درگیر را توی حوض حیاط بیاندازند و با ترکه های آلبالو حسابی از خجالت شان در بیایند ، پاییز بود و آقا اسلام می گفت صدای زوزه مانند نوچه هایی که کتک می خوردند مو به تن مان سیخ کرده بود !؟ و می گفت نوکر آقای خاص بودن عوالم خودش را دارد !؟ این جمله اش همیشه توی ذهن من مانده است ...

 

این روزها بحث رایج ، رد صلاحیت نماینده های قدیمی و چهره های نزدیک به خواص شهر است ... کسانی که به جای نماینده شهر بودن ، تریبون آدمهای خاص را چاق می کردند ؛ مثلا دکتر پزشکیان نوکر دربست جریان خاتمی و اصلاح طلبی بود و تقریبا یک گام مفید برنداشته بود و اگر هم دویده بود به دستور اربابش بود !؟ نماینده دیگر دکتر بیگی بود که او هم سینه چاک و سرسپرده دکتر احمدی نژاد بود و صدای او ، اخیرا هم جریان دادن شاسی بلندها را بالا آورده بود در حالیکه ده سال قبلتر خودش در استانداری هامر گرفته بود !؟ یکی دیگر هم نماینده بستان آباد هست که او هم نوچه لاریجانی تشریف داشت ... و حالا هیئت استانی تشخیص صلاحیت با جمع بندی فعالیت های قبلی شان ،  به آنها صلاحیت نداده اند و دادشان بلند شده است و وااسلاما و وامردما سر داده اند !؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 24 آبان 1402 ساعت 15:35

من فکر می کنم همه شون تنبانشون به یک جا بند است
و مردم هم بندگان خدا یکیشون اکثرا گرو دوشون هست
و گول حرفهای قشنگ و قول های قشنگتر را هر باره می خورند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد