یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

خبر ...

آن مرد مُرد ...

آرزوهایش را

                  ، اما ، 

                             با خود بُرد ...

 

 

امروز داشتم در اینترنت چلاق شده ، با یکی چت می کردم ... گاهی من می نوشتم و گاهی او ... بین دو چت می شد یک وعده غذا خورد !!؟ سرعت اینترنت کشور هشتاد میلیون کیلو بایت بازای کل جمعیت است که به هر نفر یک کیلو بایت می رسد ... خدا متولیان اینترنت را خودش تولیت کند (!؟) پرسیدم :« از آن دوست میلیاردرت چه خبر ؟! » گفت :« اتفاقا دیروز مُرد ؟!» گفتم :« برای تو چیزی کنار گذاشته بود ؟! » گفت :« نه ... هر چه با او رسید رسید !! چه عجب یاد او افتادی ؟» گفتم :« می خواستم مطلبی بکویم تا به او برسانی ، حالا که مرده است ، از همینجا هم بگویم بهش می رسد !!؟ »

 

در اوایل کرونا یکی از فامیل دورها از تهران آمده بود با پیرمردی که به قول فامیل دور در تهران سه تا داروخانه داشت و کارش برج سازی بود (!؟) و در شمال ویلا می ساخت (!؟) و تا خرخره میلیاردر بود !! آمده بود ماشین تمام اتوماتیک ساخت ماسک بخرد تا از وضعیت موجود نهایت استفاده را ببرد !!؟ در مورد بسته بندی و کیفیت ماسک گفت :« زیاد مهم نیست ، چون پخش اش دست خودم است و خودم در تهران آب می کنم !!!» سال ۱۳۹۹ بود ، سر میز ناهار گفت :« اسفند ۱۲۹۹ رضاشاه آمد تهران را گرفت ، اسفند امسال هم نوه اش می آید و باز تهران را از دست اینها می گیرد ... » گفتم :« مشکل کشور اینها نیستند که ... هر کی بیاید با امثال شماها مشکل پیدا خواهد کرد !!؟ »

 

===


دیروز حوالی بستان آباد ، برف آمد ... نزدیکی های تبریز هم برف نشست !! از دیشب پکیچ را بالا برده و در دمای مطابق بهمن ماه گذاشته ام  ... هوا بارانی و سرد است ... تماشای آسمان شهر از پنجره ی هال ، حال می دهد !!؟ البته هم اکنون ابرهای سیاه از بالای کوه پدیدار شده اند ، باشد که ببارند و طبیعت را باصفاتر بکنند ... حوالی ۱۱ با نوراخانیم رفتیم پارک محله مان ... کمی بازی کرد و انگار سردش شد ، گفت برویم خانه ...

 

===


دیروز در خبرها خواندم مردی را بعد سه ماه از زیر آوار زلزله ترکیه بیرون آورده اند ، جل الخالق !! با خودم گفتم این مورد از آن موردهاست که نماز آیات را واجب می کند !؟ و به بغل دستی ام که باز خودم بودم(!؟)  گفتم حقش هست که او را رییس جمهور ترکیه بکنند از پس همه مشکلات برمی آید !؟ من قبلا با خودم حرف می زدم ، حالا با خودم هایم (!؟) همایش برگزار می کنم ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 27 اردیبهشت 1402 ساعت 07:18

مادر خدا بیامرزم
یک شعار انقلابی داشت
می گفت هر که شد خر
ما می شویم پالانش
شاید منظورش حزب بادی های امروزه بود
***
پس تبریز هم سرد بود و بخاری ها رو براه
اینجا هم
یعنی مازندران
بعد سه روز و سه شب هوا آفتابی شد
ولی گرم نه
چون شوفاژ ها هنوز روشن است

سلام
روحشان شاد ...
متاسفانه شعاری خودفریبانه است !! و از طرفی اعتقادی واقع بینانه برای جماعتی در قدیم که نسبت و ارتباط با سیاست جامعه نداشتند !؟ برای مردم این روزگار که اینهمه ادعا و خواسته دارند (؛؟) سوار خر بودن مهم است تا داشتن و یا نداشتن پالان

نگین شیراز جمعه 29 اردیبهشت 1402 ساعت 22:49 http://www.parisima.blogfa.com

درود بر همشهری دادو


و ما هم الان که ساعت نزدیک به یازده ِ شب هست، زیر خنکای باد کولر نشسته ایم و کامنت میگذاریم!

سلام
همین حالا باران دازیم و خنکایی که ایستادن کنار پنجره و فیلم گرفتن از رعد و برق را مشکل می کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد