یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کتاب ...

امروز باتفاق بانو رفتیم و کتاب ها را از کارتن ها درآوردیم و منتقل کردیم به قفسه جدید کتابها ... توفیقی شد تا یک مرور اجمالی هم داشته باشم !!

 

به برخی کتاب ها که دست می زدم انگار محتویاتش در مغزم بروز می شد ... با برخی شان رابطه خاصی داشتم و همان به دست کرفتن مجدد ، خوشآیند بود...

 

تقریبا برای یک سوم کتاب ها ، جا کم آمد (!؟) در قفسه قبلی کتاب ها ، برخی را دو ردیفه چیده بودم و در قفسه جدید این امکان نبود ...

 

برخی از کتابها را به نیت هدیه دادن به برخی کتابخانه ها گرفته بودم که بعد از رویت مسئول آن کتابخانه منصرف شده بودم ... امروز باز به فکرم افتاد که آنها را به همان نیتی که خریده بودم به جایی هدیه بدهم ... برادربزرگم هم آمده بود و دو کتاب امانتی که از او داشتم را دادم تا ببرد ... می گفت : کتاب ها را توی کارتن بچینم و بدهم برود ، اعتقادی به نگهداشتن کتاب نداشت الا در مورد کتاب های خاص !؟ گفتم اتفاقا به جز دو کتابی که به تو برگرداندم بقیه خاص هستند !؟

 

===

 

عصر  رفته بودیم یک چیزی در ردیف فرش بگیریم برای فیلتر خانه جدید ... توی مسیر بودیم که نوراخانیم خوابید ... وارد نمایشکاه فرش شدیم و قبل از هر کاری نوراخانیم را روی فرشهای پهن شده گذاشتیم ، بعد عکس گرفتم و فروشنده هم عکس گرفت !!؟

 

 

فرش گرفتیم و نوراخانیم باتفاق بانو و مادربانو به خانه برگشتند و من باتفاق برادربانو رفتیم تا سری به مجتمع تجاری لاله پارک بزنیم ... خیلی شلوغ بود !!؟ بقول برادربانو کسانی که در آنجا بودند چهره بی سرور و بی رمقی داشتند !!؟ انگار صرفا برای قدم زدن و تماشای هم آمده بودند ... قیمت ها هم که نجومی تر شده بودند و ارزش تماشا و خرید نداشتند !!؟

 

در زیرزمین سری به فروشگاه لوازم تحریر زدیم و یک ساعتی داشتیم لوازم تحریر رنگارنگ را تماشا می کردیم ... قسمتی از فروشگاه برای کتاب بود و بدون مشتری !!؟ مردم حتی زحمت قدم زدن را در بین قفسه ها به خود نمی دادند چه برسد به خرید کتاب !؟

 

یک دور زدم و نگاه کردم ... برخی کتاب ها ، با جلدهای خوشرنگ تر ، تجدید چاپ شده بودند ؟! با پیشرفته تر شدن تجهیزات چاپ و نشر ، کتاب ها خوشگلتر عرضه می شوند ولی آنها هم مثل مردم همعصرشان (!؟) فقط ظاهری اتو کرده داشتند و بی رمق تر بودند !!؟

 

یک کتاب دو جلدی را که وکیوم شده بود ، قیمت کردم ، گفتند ۳۷۵هزار تومان ، اگر هم گران نبود ( نسبت به گرانی سایر اقلام بی ارزش تر !؟ ) ارزش خرید در این زمان را نداشت ... سررسید که ۲۵۰هزار باشد ، کتابی از آن دست می توانست حتی ۷۰۰هزارتومان باشد ، ولی پدر باعث گرانی و تورم بسوزد !!!؟

 

دایی جان فقید ، روحش شاد ، در سوئد یک‌ کتابفروشی باز کرده بود؛ عکسی از آنجا داشتم که مال عهد چاپ عکس بود و هنوز دوره عکس دیجیتال و مجازی نیامده بود و نمی دانم کجاست !؟ توی عکس یک سماور خیلی بزرگ مدل قهوه خانه ای ، ساخت لهستان ، به چشم می آمد و یک میز خیلی عریض و طویل (!؟) ، یادم هست پرسیدم اینجا قهوه خانه است یا کتابفروشی ؟!  گفت : عصرها پاتوق دانشجویان ترک زبان هست ، می آیند برای مطالعه کتاب و خوردن چایی و دورهمی ... ضمنا مردم می توانند بیایند و تا هر وقت دوست دارند کتاب مورد علاقه شان را بخوانند و بروند ، گاه لای برخی کتاب ها با کاغذ علامت می گذارند تا برکردند و بقیه اش را بخوانند ؟! همه که پول خرید کتاب را ندارند !! گفتم : لابد بقیه کتاب را باید بروند در خانه خریدار کتاب بخوانند ؟؟؟! با خنده کفت : کتابی که لای آن کاغذ باشد را نمی فروشم ، یک کتاب جدید جایش می گیرم و تحویل مشتری می دهم ... ( شاید برخی گمان کنند این از رفاه بالای کشور سوئد بوده باشد ولی بیشتر از مغز رشد یافته حکایت دارد والا رفاه بیشتر غالبا به تنبلی مغز و بدن ختم می شود ... )

 

در ایران امروز یک ملت دست به دست هم داده اند تا همدیگر را بدبخت کنند ، به امید چندرغاز درآمد اضافی که آنهم مثل ضرب المثل معروف « درآمد زن بدکاره ، صرف سفیداب و سرخابش می شود !! , و چیزی از آن درآمدها در دستشان و ردی از آن در فرهنگشان نمی ماند ... و همه دارند به دولت فحش می دهند ... فحش به دولت در آمریکا و اروپا هم رایج است !؟ مردم باید هوای فرهنگ زندگی شان را خودشان داشته باشند ...

 

در  بین قفسه برای نمونه کتابی که بوی دین و ایمان بدهد ، پیدا نبود !!؟ معلوم بود که سند ۲۰۳۰ اگر چه در مجلس رای نیاورد (!؟) ولی انتشاراتی ها ، اشاره هایی از آن گرفتند و چاره نان شان را در تبعیت از آن دانستند ... جای برخی کتاب ها که متاسفانه به چاپ دوم نرسیدند در فرهنگ امروزی جامعه می توانست نقش خوبی بازی بکنند ...

 

اعتقادی که با آزادی همراه نبوده باشد منجر به ایمان نمی شود !؟ و آزادی که از ایمان تبعیت نکند منجر به عصیان و تباهی می شود !؟ جای خالی کتاب هایی مانند «ایمان و آزادی » ، این روزها هم در کتابفروشی ها و هم درفرهنگ روزمره جامعه دیده می شود ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
اسیه شنبه 20 اسفند 1401 ساعت 07:48 http://Neqzan.blogsky.com

هعی
مدینه گفتی و کردی کبابم

سلام بر مدینه و روح های بزرگی که آنجا بوده اند و فوت شده اند ...
مصایب روزمره ما ، بزرگترین تراژدی جهان خواهد شد ... صد رحمت به کوفیان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد