یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سرما خوردیم ، شدید !!

 

تقویم زمین و آسمان وقتی با هم نمی خواند ، این وسط امثال من و ما متضرر می شویم ... تقویم می گوید نیمه دی ماه هم رد شده ولی آسمان برای بارش برف ناز می کند ...

  

 

آدمی هم که ابن الوقت است و با دیدن هوای خوش ، خوش لباسی می کند و با تغییرات یهویی هوا و کم باریدن و بیشتر سرد شدن هوا ( سالهاست که ما عادت داریم به اطراف شهر برف ببارد و سوز و سرمایش به ما برسد !!) یهویی سرما می خوریم تا بیاییم و جدی بگیریم ، جناب ویروس پیلوت را کارکرده و در حال بتن ریزی طبقات بالایی هست !!

 

تقریبا یک ماهی هست که با سرماخوردگی به سر می کنیم ، نه آنچنان می آید که بماند و نه آن چنان می رود که برود ... انگار این ویروس هم ساخت وطن و کارمند دولت کارآمد هست ... نگه داشتن در هول و ولا کار هر ویروسی نیست !؟

 

دیروز یک سر رفتیم مراسم خاکسپاری پدر یکی از دوستان و همکاران بانو ، وقتی ما رسیدیم متوفا را از محل نماز حرکت داده بودند بیرون و قسمتش نشد که در نمازش باشم و موقعیت خاصی را از دست داد !! البته تقصیر بانو بود که در برنامه ریزی اش کمی ایده آل برخورد کرده بود و ترافیک هر از گاه را به حساب نیاورده بود و کمی هم باندازه من روی نماز میت حساس نیست و به تسلیت در سر خاک اعتقاد بیشتری دارد !!؟ خلاصه اینکه سر تدفین رفتیم و نیم ساعتی توقف داشتیم و هوا بسیار سرد بود و انگار توی فریزر مانده بودیم ، نوشتنی یاد فیلم دهه شصتی شیلات افتادم !!؟ البته یک خاطراتی هم خودم در زمینه سرما و یخبندان دارم که برای نوشتن روی موبایل طولانی هستند ... خلاصه اینکه یخیدیم !!؟؟

 

شب حوالی ساعت ۱۱ خوابیدم و وقتی بیدار شدم و ساعت دیواری منزل مادرم را نگاه کردم ، ابتدا گفتم « اه ... » چون فکر کردم ساعت ۱/۲۵ دقیقه بامداد است ، ولی وقتی فهمیدم که ۵/۵ دقیقه صبح است ، خوشحال شدم ... نامیزانی بدن من مستقیما روی خوابم تاثیر می گذارد ... دقیقا مثل نوسانات دلار که مستقیما به سفره مردم تاثیر می گذارد ( علیرغم شعارهای تبلیغاتی دولت و وزرا !!!؟)

 

همین خواب خوب باعث شده ، صبح جمعه ای حالم خوب باشد ... با یکی از دوستان حرف میزدم و اشاره کرد که دعا می کنیم برف بیاید ولی سوز و سرمایش می آید !!؟ گفتم معلوم است که هنوز نفهمیده اید که دعا آداب دارد ، خواسته ات را برایم اس ام اس کن !! طبق تعرفه حساب می کنم و می گویم چقدر واریز بکنی !! و بعد از ارسال فیش واریز برایت از طرف تو دعا می کنم !!!؟

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین پنج‌شنبه 29 دی 1401 ساعت 15:10

سلام

یادم به این حکایت افتاد که پدرم همیشه برامون تعریف میکنه.

روزی یه کشتی در دریا دچار طوفان میشه و مسافران هراسان میشن و دست به دعا برمیدارن که خدایا اینطور هلاکمون نکن! ولی هر لحظه طوفان شدیدتر میشده و مسافران مشوّش تر و نگران تر.

یکی از ملاحان کشتی یه گوشه با خونسردی تمام مشغول کارهاش بوده که یه بنده خدایی روو میکنه بهش و میگه بابا جان کشتی داره غرق میشه همه داریم میمیریم، خوب تو هم یه دعایی بکن.

ملاح رو میکنه به آسمون و چیزی زیر لب زمزمه میکنه. به چند ثانیه! طوفان بند میاد و کشتی و مسافران آروم میگیرن. همون بنده خدا میره سمت ملاح و میگه بگو ببینم این چه دعایی بود که همه ما کردیم و نشد، اما تو کردی و شد؟!!
ملاح با خونسردی میگه چیز خاصی نگفتم، فقط به خدا گفتم یک عمر گفتی نکن و من نکردم، الان هم من میگم نکن!!

سلام
اتفاقا چند روز پیش یک راننده اسنپ پشت فرمان منبر گذاشته بود که چند وقتیه با خدا قهر هستم !! پرسیدم قبل از اینکه قهر بکنی آیا دوست بودی ؟ گفت منظورت چیه ؟ گفتم خواستم ببینم از این قهر خدا هم متضرر شده یا نه !؟
روحشان شاد ...

سلام شنبه 20 اسفند 1401 ساعت 08:28

با درود
کل مطلب یک طرف
و کامنت نگین و جواب شما یک طرف
روحم شاد شد

روح همه درگذشتگان شاد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد