یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بی سایه شدیم ...


  

امروز خبردار شدم که هوشنگ ابتهاج ، ملقب ( مُخَلَص ! )به سایه ... در بیش سالگی درگذشت ... من سایه را از خودش که نه بلکه از دیگرانی شناختم که تعریفش کردند و چون آنها برایم محترم بودند ، اینهم برایم محترم بود و محترم ماند !! یادم هست که یکی از آن عزیزان به حال و روزِ یکی دو نفری (!) اشاره داشت و ذکری هم از سایه شد (!) و گفت : "سایه را با دوستانش و دوستدارانش نمی شود شناخت !! طبیعت او در جذب دیگران ، ماهر بود !! ولی تربیتش چیز دیگری بود !!! "

 

امروز خبر را بانو به من داد ... صبح دراستوری دوستان، تصویرش را دیدم ولی نوشته ها را نخواندم (!) این روزها چند تصویر و اسم خاص (!) جورکشِ  موهومات و تصورات خیلی های عام(!)  شده اند!! اینها را بدون مکث رد می شوم ... بانو خبر داد و گفت : " چند روز پیش به کتاب شعر و نام "سایه" در قفسه کتاب ها نگاه می کردم ... حیف شد که نخوانده بودمش که فوت شد !! "


و در ادامه همه جای روز را یاد سایه گرفت ...

 

سایه آدمی بود با اصالت (!) مثل اکبر گلپا ... قرار نبود و نیست که در زندگانی توسط آدمهای غیراصیل تمجید شوند !! آنها نیازی به تمجید ندارند !!؟ ولی بعد از مرگشان شاید خیلی ها بخواهند خود را قدرشناس جلوه بدهند !!!؟

 

«سایه» با پرچم خورشید به تبریز آمد

شهر شعر از شعف و شعشعه لبریز آمد

مژده یوسف گم گشته به یعقوب رسید

مولوی در طلب شمس به تبریز آمد


و هنوز بعد از سالها تلاش برخی آدمهای معلوم الحال که دستشان به رسانه و نشر و ... می رسد ، تاسف برانگیز است که چه خود را می کشند (!) تا ارتباط معنوی "سایه" با" شهریار" را منکر شوند !؟... امروز اگر یکی برود و هزار صفحه در اینترنت بخواند شاید یکبار به نام شهریار بربخورد ، آنهم در گوشه ی خاطراتی مهجور !! ... شهریاری که سایه به خاطر یک روزی که بدلیل کدورتی ، دیدارش را از دست داده بود !! یک عمر تاسف خورده بود !!! و سایه ای که شهریار در شعرش رابطه شان را مثل رابطه یوسف و یعقوب خطاب کرده بود !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد