یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نگاه تربیتی یا فلسفی !؟

 

دیشب نوراخانیم در خانه داشت خیلی شلوغی می کرد و من و مادرش گیج خواب بودیم !! من از صبح ساعت 6 رفته بودم چاپخانه دوستم و بعد هم رفته بودم والیبال و حوالی 7 عصر باتفاق بانو و نوراخانیم رفته بودیم خرید و خلاصه چراغ قرمز باطری ام روشن شده بود و ...

  

 

بعد از شام من دراز کشیده بودم و گهگاهی هم می رفتم توی چرت و برمی گشتم و نوراخانیم یا کارتون می دید و یا اینکهمشغول هر کاری بود غیر از خوابیدن !! مادرش را هم کنار تخت اش سر کار گذاشته بود و آمده بود پذیرایی کنار من نشسته بود و بالای سرم حرف می زد !! برخی را می شنیدم و برخی را در خواب پاس می کردم !! یادم رفت بنویسم که یک کاسه انار دانه کرده بودم که بخوریم و نمی دانستم که می توانم یا نه (!) بهرحال خواب واجب تر بود !! انارها هم خیلی سفارشی بود و چهل سال سابقه ی همسایگی پشت اش خوابیده بود !؟


یک لحظه چشم باز کردم و دیدم نوراخانیم کاسه انار را گذاشته بالای سرم و می گوید : " ددی ... بیا انار بخوریم !؟ " تعجب کردم که چگونه آورده بود !؟ خلاصه اینکه نشسته بود و دانه دانه انار می خورد و قطره قطره آب انار از دهانش چکه می کرد روی شلوارش که مثلا مادرش تاکید داشت که تمیز نگهدارد !! کمی بعد بانو وارد پذیراِی شد و من یک لحظه سر برگرداندم و نوراخانم هم یهو کاسه را برداشت که نشان مادرش بدهد که کاسه را برگرداند روی زمین !!! من یک نیمچه تشری آمدم که این چکاری بود که کردی ؟ مادرش هم عصبی شده بود و رو به من کرد و گفت : " این کِی این چیزها را خواهد فهمید !؟ " من هم خیلی آرام و البته با کمی ترس گفتم : " هر وقت که بتواند !؟ " و بعد سر این مباحثه کوتاه " تربیتی - فلسفی (!) " یک عالمه خندیدم ...


چند سالی بود که اینگونه نخندیده بودم !!! خاک توی سر روحانی بدبخت که 8 سال تلاش کرد که نشاط از زندگی مردم برود ولی چیزی که رفت آبروی نداشته اش بود !!!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد