یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

این روزها ...

 

یکی از برنامه های ماه رمضان برای آدم های بی برنامه ، کلافگی شدید است !! مخصوصا در برخی ساعات و منجمله در ساعت عصرگاهی !! و یکی از مواردی که کلافگی را تشدید می کند ، بدخوابی است !!

  

 

البته این روزها بدلیل گرمی بازار کرونا ، و تعطیلی های عمومی و گاه جسته گریخته (!) حجم بزرگی از اوقات بطالت که در ساعات روزمره، پخش و پلا شده بود (!) خیلی ها را با افسرده گی مواجه ساخته است !! مثلا یکی از رفقا ، هر روز ساعت 7 سر مغازه اش می رفت ؛ نه بدلیل داشتن سفارش و کار زیاد (!) بلکه به خاطر اینکه جای پارک مناسب در مقابل مغازه اش پیدا بکند والا کار کسادش از ساعت 10 شروع می شود !! و بقیه روز را با موبایل در حال چک کردن حرفهای فلان مربی در مورد تراکتور و یا فلان بازیکن در مورد فلان سوت داور و ... می باشد !! و عصر حوالی ساعت 7-8 به خانه برمی گردد !! حالا پاساژشان بسته است و نمی داند اینهمه اوقات بطالت را چگونه بگذراند !!

 

امروز بعد از سحر نشد که بخوابم ، قبل از سحر هم نوراخانیم دلخوشی شان گل کرده بود و تا آمد بخوابد ساعت 1 شب شده بود !! یعنی از ساعت 11 پروسه خواب ایشان شروع شده بود و تا 1 شب کشیده بود !! خودش هم با ادا و اطوارهایی که آدم می ماند عصبی بشود یا بخندد !! مثلا بعد از کلی تاب دادن و ... و بعد از اینکه نصفه و نیمه به خواب رفته بود ، بیدار شده و به مادرش می گوید : " بیر دیقه گئدیم بابانی ناز الییم ، گلیم ! " و به این بهانه بلند شده و می رود دنبال وقت تلف کردن !!!!

 

البته یادم افتاد که یک کار نیمه تمام طراحی دارم و بلند شدم و آن را انجام دادم و حوالی ساعت 8 از خانه زدم بیرون !! یک گربه هم توی راه پله داشت میو کنان پله ها را بالا و پائین می رفت و هدایتش کردم برود هوای تازه بخورد !!

 

حوالی ظهر بود و کلافگی خواب داشتم و کمی هم هوا گرم بود ... بهانه ها را انداختم سر موهای نسبتا بلند شده و ماشین را دادم دست بانو تا آنها را سر و سامان بدهد !! و انصافا هم استقبال خوبی از این پیشنهاد بعمل آمد و هم اینکه کل سرم را شخم زدند و انشالله چند روز دیگر برای کشت بهاره آماده می شود !! عصر که رفته بودم بیرون ، خودم یادم نبود و از چهره ی همسایه ها می فهمیدم که چه بلایی سرم آمده است !!

 

ماست محلی اعلا گرفته بودم ، از محل اورجینالش !!! موقع افطار یک پیاله خوردم و به بانو گفتم : " شانس می خواهد که اولین روز مرخصی از زندان ( اشاره به موهای سرم )  آدم ماست محلی اصیل گیرش بیفتد !!! "

 

بعد از افطار بانو گفت که نباید ماست می خوردی !! امروز برایم پیام آمده بود که ماست در زمان افطار اصلا خوب نیست !! گفتم  برای تو آمده بود دیگر ، برای من اگر می آمد شاید کاری می کردم !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین جمعه 10 اردیبهشت 1400 ساعت 21:58 http://www.parisima.blogfa.com

درود بر همشهری دادو

ای جانم زنده باشه این کوچولوی شیرین زبون، و چقدر خوبه که شیرین کاری ها و شیرین زبونی هاش رو ثبت میکنید چون به مرور زمان از خاطر آدم میره ...

منم اوایل ازدواج یکبار به اصرار خود همسر جان موهاش رو اصلاح(!) کردم، هرچی میگفتم بابا من بلد نیستم، میگفت کاری نداره که ، اینطوری ردیف ردیف موها رو با شونه بگیر و اینطوری قیچی کن!!! منم همون کارو که ایشون گفت کردم، اما نمیدونم چرا نتیجه زیاد مطلوب در نیومد!

سلام
سر و کله زدن با کودکان ، دلخوشی اورجینال محسوب می شود !!
من نظرم اینه که مو ، خوب یا بد دوباره می آید و جای خودش را پر می کند !!و می گویم توک-دی دا ، گلر دولار !! ایمان دئیر کی گئده گلمییه !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد