یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

زندگانی سیبی ست ...

 

 

  

ساده رنگ


آسمان آبی تر

آب آبی تر

من در ایوانم

رعنا سر حوض

رخت می شوید رعنا

برگ ها می ریزد

مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است

من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست

زن همسایه در پنجره اش تور می بافد

می خواند

من ودا می خوانم

گاهی نیز طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری آفتابی یکدست

سارها آمده اند

تازه لادن ها پیدا شده اند

من اناری را می کنم دانه به دل می گویم

خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود

می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم

مادرم می خندد رعنا هم


( سهراب سپهری )


نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز سه‌شنبه 1 بهمن 1398 ساعت 08:19 http://fazeinali.blog.ir/

سلام سلام
ای آقا...
سیب چی شد؟ تموم شد! نیم خورده موند!
کجایید پس؟!

سلام
وقت داریم ، فرصت نشستن پای کامپیوتر نداریم

نگین چهارشنبه 2 بهمن 1398 ساعت 20:53

سلام

ما وقت داریم فرصت نشستن پای لبتاب را هم داریم
فقط دل و دماغ نداریم ..

چه سیب خوشرنگی ...

سلام
دل خوش سیری چند ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد