یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و زمین لرزید ...

 

 نیمه شب بود و من به صدای نورا بیدار شدم ... داشت سر جایش غلت می زد و احتمال بیدار شدنش بود !! کورمال پستونک اش را پیدا کرده و داشتم توی دهانش می گذاشتم که حس کردم داریم می لرزیم ... و خیلی زود فهمیدم زلزله شد !! و  در ادامه کمی شدیدتر لرزید ...

   ادامه مطلب ...

من می بینم ، پس هستم !!

 

این روزها ؛ بهتر بگوشم شبها (!) یکی از روش های خواباندن نورا خانیم ماشین گردی شده است !! البته روش سنتی من بیشتر کارآیی دارد ولی بانو روش های مدرن را دوستتر دارد ... ناگفته رد نشوم که این روزها در ماشین می خوابد و پیاده شدنی بیدار می شود !!

  

ادامه مطلب ...

نورائیات ...

 

دوستی تعریف می کرد که پدرم برای اینکه من ماشین را برندارم ، همیشه ماشین را با باک خالی به خانه می رساند !! و برای نوبت بعد از عمویم که همسایه مان بود کمی بنزین می گرفت و می ریخت توی ماشین و می رفت سراغ کارهایش و بیرون بنزین می زد و همیشه کاری می کرد که بنزین باندازه ی چند صد متر بیشتر در باک نماند !!

   ادامه مطلب ...

و ددری دیگر رو به پائیز ...

 

این بار کمی زود راه افتادیم ؛ حوالی ساعت 10/30 صبح !! برنامه ی قبلی به مسیری در اطراف کلیبر رفته بودیم و نشان می داد که پائیز تمام قد آمده است و برای همین در نظر داشتیم سری به جنگل های ارسباران بزنیم ...

   ادامه مطلب ...

مسیرهایی که رفتیم ...

 

دیروز داشتم به کیلومتر ماشین نگاه می کردم  از از 3هزار رد شده است ؛ با احتساب اینکه کارت ماشین دیروز به دستمان رسیده است ... سی روز و سه هزارکیلومتر ، برای  هر روز متوسط می افتد صدکیلومتر !! البته اگر کارخانه بودم و می خواستم با ماشین بروم و بیایم هر روز 50 کیلومتر باید طی می کردم !!

  

ادامه مطلب ...